سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شلمچه
 
لینک دوستان

امروز هجدهم فروردین سالروز شهادت سردار دلاور لشگر پیروز 25 کربلا ،
شهید محمد حسن طوسی است . به همین بهانه مروری داریم بر
زندگینامه این شهید عزیز که با هم میخوانیم .

 

                               

زندگینامه سردار شهید محمد حسن طوسی

« شهید محمد حسن طوسی » به سال 1337 در خانواده ای مذهبی ، متدین در روستای « طوسکلا » از توابع شهرستان نکاء دیده به جهان گشود از همان آغاز پدر و مادر با ایمانش در تعلیم و تربیت اسلامی وی سعی فراوان نمودند تا در آینده خدمتگزاری صادق و وفادار به اسلام و مسلمین تحویل جامعه دهند او دوره تحصیلات خود را در زادگاهش روستای طوسکلا و شهرستان نکاء پشت سر گذاشت پس از پایان تحصیلات آستین همت بالا زده و در مساعدت به خانواده بعنوان بازویی پرتوان ، یارویاور پدر گشت تا اینکه جهت انجام وظیفه سربازی فراخوانده شد او تمایلی برای خدمت در رژیم منحوس پهلوی نداشت پس از فشار زیاد از سوی ژاندارمری وقت ، بناچار خود را معرفی نمود که خوشبختانه دست حق به یاری وی شتافت و از سربازی در دستگاه ظلم پهلوی معاف گردید .
فعالیتهای سیاسی - مذهبی قبل و پس از پیروزی انقلاب
شهید طوسی از همان آغاز دوران جوانی در کنار فراگیری تعالیم اسلامی و مذهبی علاقه وافری به بالا بردن سطح بینش سیاسی خود داشت و به همین جهت در هیئتهای مذهبی پیش از انقلاب حضوری فعال و تعیین کننده داشت .
با آغاز نهضت خونبار اسلامی ایران به رهبری امام راحل(ره) ایشان باتفاق تنی چند از وفاداران به انقلاب فعالیت سیاسی گسترده ای را در سطح منطقه آغاز نمود که تا سقوط حکومت ننگین شاهنشاهی ادامه داشت . بلافاصله پس از پیروزی برای حفظ دستاوردهای انقلاب ، ابتدا در کمیتة انقلاب اسلامی شهرستان نکا مشغول بکارشد سپس در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان ساری ثبت نام و به انجام خدمت شبانه روزی در این نهاد مقدس مشغول شد.

مبارزه با ضد انقلاب

با شروع توطئه ضد انقلاب در غرب کشور در رأس گروهی از پاسداران به منطقه کامیاران عزیمت نمود و ضمن آشنایی با سرداربزرگ سپاه اسلام جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان ، خدمات شایانی از خود به یادگار گذاشت سردار طوسی در سال 59 با شروع جنگ تحمیلی لحظه ای در انجام تکلیف درنگ نکرد و بعنوان فرمانده نیروهای اعزامی از استان مازندران در منطقه سر پل ذهاب حضور یافته و با رشادت و شهامت بی نظیر خود و دیگر همرزمانش در کنار سایر نیروها هجوم دشمن بعثی را سد نموده و ضربات مهلکی بر پیکر آنان وارد آوردند به همین خاطر ایشان از سوی فرماندهی وقت منطقه مورد تشویق قرار گرفت. پس از این مأموریت سردار طوسی بدلیل شجاعت و لیاقتی که از خود در میدان عمل نشان داده بود ، به فرماندهی عملیات سپاه ساری منصوب گردید . وی در این مقطع از عمر پر برکت خویش به درهم کوبیدن لانه های فساد منافقین کوردل ، چریکهای فدایی ، توده ایها و سایر گروهکهای چپ و راست پرداخت و طومار فعالیتهای مذبوحانة آنان را درهم پیچید .
و آنگاه که روباه صفتان منافق تاب مقاومت را در مقابل جان برکفان سپاه اسلام از دست دادند و به جنگل پناه بردند باز هم سردار طوسی با مسوولیت فرماندهی قرارگاه عملیاتی ناحیه2 جنگلهای شمال و فرماندهی عملیات سپاه منطقه 3 گیلان و مازندران با سازماندهی نیروهای گردان های رزمی و اجراء طرح شهید کلانتری (ره) به تعقیب باقیمانده ضد انقلاب در جنگل پرداخت . ظرف مدت 3 سال تلاش شبانه روزی ایشان و سایر برادران جان برکف سپاه ، شمار کشور از لوث وجود عناصر سرسپرده بیگانه بطور کامل پاکسازی شد .
ادامه مطلب...

[ چهارشنبه 89/1/18 ] [ 8:25 صبح ] [ سعید(یک بجا مانده) ] [ نظرات () ]



من عطش آلوده‌ام ، آبم دهید 
                                      جرعه‌ای از باده‌ی نابم دهید

لب ز اسرار شهیدان دوختم 
                                      سینه‌ام آتش گرفت و سوختم

«گوی توفیق» از میان برداشتند 
                                       یکه و تنها مرا بگذاشتند

یک غزل در حنجرم خشکیده است
                                      شعرهایِ دفترم خشکیده است

دوستان رفتند و من جا ماند‌ه‌ام
                                      در قفس تنهای تنها مانده‌ام

قـُمریان در بوستان خنیاگرند 
                                      بلبلان در گلستانی دیگرند

ما فقط دم از تکامل می‌زدیم
                                      دل به دریای تساهل می‌زدیم

ما جعلنا خوانده و سالم شدیم 
                                      مایل‏‏ این رخوتِ دائم شدیم

ما سلامت را سعادت خوانده‌ایم 
                                      در کجا درس شهادت خوانده‌ایم ؟!

غیرت آیینان خطر کردند، زود
                                      تا خدا میل سفر کردند، زود

جملگی پروانه‌ی آتش شدند
                                     در حریم عاشقی آرش شدند

شاعر : محمدعلی جعفریان 
منبع: کتاب حماسه‌های همیشه جاوید/ جلد 1 /صفحه 330


[ پنج شنبه 89/1/12 ] [ 7:58 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ] [ نظرات () ]


* لشکریان محمد رسول الله (ص)‏ با کارنامه درخشان از عملیات خیبر به دوکوهه بازگشتند اما با پلاکاردهای سیاهی رو به رو شدند که بر در و دیوار دو کوهه آویخته شده بود . لبخند پیروزی عملیات روی لبهای رزمنده ها خشکیده بود و در گوشه چشم ها قطرات اشک منتظر بهانه بودند . آری فرمانده محبوب لشکر 27 و سردار خیبر دیگر در بین آنها نبود ...

* وقتی حاج همت شهید شد عراقی ها جشن گرفتند و توی رسانه هایشان با خوشحالی اعلام کردند که یکی از فرمانده لشکرهای قوی ایران را کشته اند .
* اولین باری که در جنگ به کسی عنوان سیدالشهدا دادند در عملیات خیبر بود برای حاج همت .


هفدهم اسفند
سالروز شهادت سردار خیبر
شهید حاج محمد ابراهیم همت
گرامی باد


لینک های مرتبط :
_
زندگینامه شهید همت
_ وصیت نامه شهید همت
_ آلبوم تصاویر شهید همت
_ سخنرانی افشاگرانه شهید همت قبل از شروع عملیات والفجر مقدماتی 17 بهمن 1361


[ سه شنبه 88/12/18 ] [ 4:57 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ] [ نظرات () ]

شهید احمد کاظمی نقل می کند :
یکی از رزمندگان می گفت : سال 64 توفیق تشرف به حج یافتم ، یک شب از فرط خستگی روی کوه مروه خواب مرا در ربود در عالم رویا جمعی از رزمندگان شهید و زنده را مشاهده کردم که مُحرم به لباس احرام در حال طواف بودند بین آنها شهید حسین خرازی را دیدم از او پرسیدم : تو کجا ، اینجا کجا ؟
با تبسمی گفت : با آخرین پرواز آمدم و با اولین پرواز نیز برمی گردم . وقتی به اصفهان مراجعت کردم به دیدن حسین رفته ، جریان خواب را برایش گفتم ، خوشحال شد و گفت : انشاءالله سال آینده مشرف خواهم شد .
از آنجا که من او را در خواب جزو شهدا دیده بودم کمی نگرانش بودم ، او سال بعد به مکه مشرف شد و بعد از حج به شهادت رسید .
منبع : کتاب «ما اهل اینجا نیستیم»

 

هشتم اسفند
سالروز شهادت علمدار سپاه اسلام
شهید حاج حسین خرازی
گرامی باد


[ یکشنبه 88/12/9 ] [ 7:12 صبح ] [ سعید(یک بجا مانده) ] [ نظرات () ]


برادر میربزرگی از همرزمان شهید کلهر :
بعد از مجروحیت‌‌ ِ عملیات والفجر هشت ، نه ماه تحت درمان بود ، بخاطر دستش درمان او این قدر طول کشید .
از بیمارستان مرخص شده بود ، به منطقه رفت ولی دستش هنوز خوب نشده بود ، وقتی هوا سرد می شد دست او درد می گرفت ، ناراحت بود ، دکترها معاینه اش کردند ولی فایده ای نکرد .
آخرین باری که عازم منطقه بود ، گفتم : حاجی این دستت را چه می کنی ؟ ای کاش کمی بیشتر می ماندی تا بلکه درمان شود .
گفت : حالا هم قرار است درمان شود ، انشاءالله تا چند وقت دیگر .
گفتم : کجا ؟ توی جبهه ؟
ساکت ماند . گفتم : اینجا نتوانستند خوبش کنند ، انتظار داری آنجا خوب شود ؟
گفت : توی جبهه راهی هست که هنوز دکترها به آن نرسیده اند ، من باید بروم و درمان خودم را همان جا بدست بیاورم .
تازه این موقع بود که فهمیدم منظورش از درمان و مداوا چیست .
« شهادت !‌ »
           
                   اول بهمن سالروز شهادت شهید یداله کلهر
                          قائم مقام لشکر 10 سیدالشهداء 
                                 را گرامی میداریم


[ پنج شنبه 88/11/1 ] [ 10:49 صبح ] [ سعید(یک بجا مانده) ] [ نظرات () ]
امام جماعت فراری
عملیات محرم شروع نشده بود . ما در دشت عباس مسقر بودیم . غروب شد و آماده شدیم برای برگزاری نماز جماعت ، همه با هم تعارف می کردند که یک نفر جلو بایستد ، اما هیچ کس قبول نمی کرد که امام جماعت باشد . همین بین ، شهید مهدی شالباف وارد شد و بی خبر از موضوع و برای این که نمازش را اول وقت بخواند ، ایستاد به نماز ؛ بقیه هم از فرصت استفاده کردند و پشت سرش قامت بستند .  شهید شالباف وقتی وارد اولین رکوع شد و فهمید که بقیه دارند پشت سرش نماز می خوانند با سرعت زیاد و طوری که کسی متوجه نشود ، صحنه را ترک کرد . بچه هایی که پشت سرش بودند ، وقتی متوجه شدند رکوع خیلی طولانی شده ، یکی یکی ایستادند و دیدند امام جماعت ندارند .
درست بفرستید
از صدا و سیما آمده بودند تا با بچه ها مصاحبه کنند و برای مردم پخش کنند . هر کس از مشکلات می گفت و این که چه قدر یاری خداوند و امام زمان و اهل بیت به رزمنده ها در حل این مشکلات مشهود است . نوبت به همسنگر ما رسید ، خبرنگار میکروفون را جلوی دهانش برد و گفت : خودتان را معرفی کنید و اگر حرفی یا پیامی دارید ، بفرمایید .
این رفیق ما سینه اش را صاف کرد ، سرش را بالا گرفت و با اخم و بدون مقدمه گفت : این چه وضعی است ؟ چرا این کاغذ دور کمپوت ها را از قوطی جدا می کنید ؟‏ آخر ما باید بدونیم چه می خوریم ، یا نه ؟
کمپوت آلبالو می خواهیم ، کنسرو لوبیا در می آید . رب گوجه فرنگی می خواهیم ، کمپوت گلابی در می آید . آخر ما چه خاکی بر سرمان بریزیم ؟ به این ملت شهیدپرور بگویید ؛ حالا که می فرستید ، درست بفرستید ؛ این قدر ما را حرص ندهید .


[ سه شنبه 88/10/22 ] [ 10:15 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ] [ نظرات () ]
دائیش تلفن زد و گفت: حسین تیکه پاره رو تخت بیمارستان افتاده ،‌ شما همینطور نشستین !؟ گفتم : نه ، خودش تماس گرفته ، گفته : دستش یه خراش کوچیک برداشته ، پانسمان می کنه میاد . گفت : چی رو پانسمان می کنه ؟ می گم دستش قطع شده . همان شب رفتیم بیمارستان ،به دستش نگاه کردم،‌ گفتم:این خراش کوچیکه ؟! خدید وگفت: دستم قطع شده ، سرم که قطع نشده .
[ چهارشنبه 88/10/16 ] [ 1:14 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ] [ نظرات () ]

منبع :‏ وبلاگ قافله شهدا http://www.qafeleh.ir/
یه یازده دی دیگه و یه سالروز شهید علمدار دیگه.... شهیدی که حضورش باعث برکت بود و شهادتش هم مایه ی بیداری خیلی ها؛ شهیدی که بدن خاکیش بیشتر از سی سال نتوست روح آسمونیش رو تحمل کنه و آخرش هم راهیش کرد پیش بقیه رفقاش. این روزهای پر هیاهو امثال علمدارها رو می خواست تا پرچم علمداری نهضت و کشورمون رو به دوش بگیره و نائب المهدی(عج) رو یاری کنه. این بار از زبون همراه و همسرش شهید علمدار رو بشناسیم. پی نوشت رو هم از دست ندین.


مصاحبه با همسر شهید سید مجتبی علمدار


از نحوه آشنایی‌تان با شهید علمدار بگویید. شهید علمدار- قافله شهداء
- داستانش مفصل است. من قبل از ازدواج زبان در سطح دبیرستان تدریس می‌کردم. البته اگر ریا نباشد، فی سبیل اللهی بود. الآن هم تا حدودی درس می‌دهم. شاگردی داشتم که دو سال پیاپی پیش من زبان می‌خواند. به مرور زمان، این شاگردم برای من خواستگار می‌فرستاد و قسمت نمی‌شد. تا اینکه یک شب خواب پیامبر بزرگوار اسلام(ص) را دیدم که... یکدفعه بلند شدم. «خدا رحمت کند مادرم را.» خوابم را به او گفتم. او هم فوراً به چند نفر از علماء زنگ زد و خواب را برایشان تعریف کرد. آنها هم گفتند: دختر شما حتماً باید با سید ازدواج کند وگرنه عاقبت به خیر نمی‌شود.
از آنجا که ما یک خواستگار سید هم نداشتیم و همه غیر سید بودند، مانده بودیم. یکبار شب جمعه داشتم نماز می‌خواندم، ما بین نماز، تلویزیون را روشن کردم. برنامه روایت فتح بود. دیدم این رزمنده‌ها با چه دلاوری‌ای دارند می‌جنگند. گفتم: خدایا! خداوندا! یکی را برای خواستگاری ما بفرست که سید باشد، جانباز و رزمنده باشد؛ حالا هرچه می‌خواهد باشد. من غیر از این چیزی نمی‌خواهم. حدود دو ماه بعد، این خانم آمد و گفت برادر من دوستی دارد که سید و جانباز است؛ ولی از لحاظ مالی، صفر. مادرم دستانش را به هم زد و گفت همین را دادم. بعد هم ایشان برای خواستگاری آمدند. در همان ابتدا گفت من از جبهه آمده‌ام. صفر صفرم. حالا اگر خواستی با من عروسی کن. جالب اینجاست که برای خواستگاری آمده. بود اما وقتی می‌خواستیم صحبت کنیم، گفت: من این قرآن را باز می‌کنم، اگر استخاره خوب آمد با شما حرف می‌زنم. اگر خوب نبود که خدا‌حافظ. شما را به خیر و ما را به سلامت. وقتی قرآن را باز کردند، اول سوره «محمد» آمد گفت: حالا که این سوره آمد و شما هم خواب حضرت محمد(ص) را دیده‌ای، دیگر هر چه باشد، باید مرا قبول کنی. من هم قبول کردم و قسمت همین شد.
مراسم عقد و عروسی‌تان چطور برگزار شد؟
- همان روز خواستگاری، گفتند که من تازه از جبهه آمده‌ام و پدر و مادرم هم وضع خوبی ندارند. اگر امکانش هست، رسم حزب‌اللهی‌ها را اجرا کن و همین عقد ساده را قبول کن که آن هم در خانه ما بود. نه طلایی و نه لباسی و...
مهریه شما چقدر بود؟
ادامه مطلب...

[ شنبه 88/10/12 ] [ 10:56 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ] [ نظرات () ]


بنام حضرت دوست
با عرض سلام وادب خدمت برادران و خواهران گرامی
یکبار دیگر در ایام هفته دفاع مقدس قرار داریم ، روزهایی که یادآور رشادت ها و جانفشانی های فرزندان این مرز و بوم می باشد .
راستش هر چه فکر کردم که در ارتباط با این ایام چه حرکتی می توان انجام داد تا حق مطلب ادا شود چیز خاصی به ذهنم نیامد و هرآنچه  هم که به فکرم رسید در حد و اندازه گرامیداشت این روزهای با عظمت نبوده ، لذا با توجه به تهیه ویژه نامه های جالب و ارزنده توسط برخی سایت های مرتبط با دفاع مقدس بهتر دیدم تا بجای موازی کاری لینک این ویژه نامه ها را برای شما عزیزان در این پست قرار دهم تا با مطالعه مطالب آن و استفاده از امکانات موجود ، بهره لازم را ببرید انشاءالله .
در پایان این مختصر یاد و خاطره هشت سال دفاع مقدس را گرامی داشته و سلام و صلوات می فرستیم به ارواح مطهر شهدای گرانقدر و درود و سلام به جانبازان عزیز و آزادگان سرافراز .

_ ویژه نامه سایت جامع شهید آوینی

_ ویژه نامه سایت ســــــــا جــــــــــد

_ ویژه نامه ســـایت راســــخــــــون

_ روزشمار دفاع مقدس (سایت صبح)


[ سه شنبه 88/6/31 ] [ 12:49 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ] [ نظرات () ]
محمدحسین جعفریان در دیدار شاعران با مقام معظم رهبری شعری را خواند که رهبر معظم انقلاب فرمودند: بدهید این شعر را خوش‌نویسی کنند و بدهید به بنیاد جانبازان و ایثارگران، آن‌جا آویزان کنند.

جعفریان که خود جانباز است، این شعر را به جانبازان تحت درمان در «کلینیک درد» بیمارستان خاتم الانبیاء تقدیم کرده است.
شعر محمدحسین جعفریان که در قالب نو سروده شده است، «عاشقانه‌های یک کلمن!» نام دارد.
با هم این شعر زیبا را می خوانیم .
***********************

دیگر نمی‌گویم؛ پیشتر نرو!
اینجا باتلاق است!
حالا می‌گردم به کشف باتلاقی تواناتر
در اینهمه خردی که حتی باتلاق‌هایش
وظیفه‌شناس و عالی نیستند.

همه‌ چیز در معطلی است
میوه‌ای که گل
پولی که کتاب مقدس
و مسجدی که بنگاه املاک.

ما را چه شده است؟
این یک معمای پیچیده است
همه در آرزوی کسب چیزی هستند
که من با آن جنگیده‌ام
و جالب آنکه باید خدمتکارشان باشم
در حالیکه دست و پا ندارم
گاهی چشم، زبان و به گمان آنها حتی شعور!

من بی‌دست، بی‌پا، زبان، گاهی چشم
و به گمان آنها حتی شعور
در دورافتاده‌ترین اتاق بداخلاق‌ترین بیمارستان
وظیفه حفاظت از مرزهایی را دارم
که تمام روزنامه‌ها و شبکه‌های تلویزیونی
حتی رفقای دیروزم - قربتاً الی‌الله -
با تلاش تحسین‌برانگیز
سرگرم تجاوز به آنند.
جالب آنکه در مراسم آغاز هر تجاوزی
با نخاع قطع شده‌‌ام
باید در صف اول باشم
و همیشه باید باشم
چون تریبون، گلدان و صندلی
باشم تا رسیدن نمایندگان بانک‌ها
سپس وظیفه دارم فوراً به اتاقم برگردم.

من وظیفه دارم قهرمان همیشگی فدراسیون‌های درجه چهار باشم
بی‌دست و پا بدوم، شنا کنم و ...
دفاع از غرور ملی-اسلامی در تمام میادین
چون گذشته که با یازده تیر و ترکش در تنم
نگذاشتم آن‌ها از پل «مارد» بگذرند

حالا یک پیمانکار آن پل را بازسازی کرده است
مرا هم بردند
خوشبختانه دستی ندارم.
اگر نه یابد نوار را من می‌بریدم
نشد.
وزیر این زحمت را کشید
تلویزیون هم نشان داد
سپس همه برگشتند
وزیر به وزارتخانه‌اش
پیمانکاران به ویلاهایشان
و من به تختم.

من نمی‌دانم چه هستم
نه کیفی و نه کمی
بی دست و پا و چشم و گوش و به گمان آن‌ها حتی ...
به قول مرتضی؛ کلمنم!
اما این کلمن یک رأی دارد
که دست بر قضا خیلی مهم است
و همواره تلویزیون از دادنش فیلم می‌گیرد
خیلی جای تقدیر و تشکر دارد
اما هرگز ضمانتی نیست
شاید تغییر کنم
اینجاست که حال من مهم می‌شود.

شاید حالا پیمانکاران، فرشتگان شب‌های شلمچه
پاسداران پل مارد
و ترکش خوردگان خرمشهرند
شاید من
حال یک اختلاس‌پیشه خودفروخته جاسوسم
که خودم خرمشهر را خراب کرده‌ام
و لابد اسناد آن در یک وزارتخانه مهم موجود است
برای همین باید، همین‌طور باید
در دور افتاده‌ترین اتاق بداخلاقترین بیمارستان
زمان بگذرد
من پیرتر شوم
تا معلوم شود چه کاره‌ام.

سرمایه من کلمات است
گردانم مجنون را حفظ کرد
یکصد و شصت کیلومتر مربع با پنجاه و سه حلقه چاه نفت
اما بعید می‌دانم تختم
یکصد و شصت سانتی‌متر مربع مساحت داشته باشد
چند بار از روی آن افتاده‌ام
یکبار هم خودم را انداختم
بنا بود برای افتتاح یک رستوران ببرندم!

من یک نام باشکوهم
اما فرزندانم از نسبتشان با من می‌گریزند
با بهره‌ هوشی یکصد و چهل
آنها متهمند از نخاع شکسته من بالا رفته‌اند
زنم در خانه یک دلال باغبانی می‌کند
و پسرم می‌گوید:
ما سهم زخم از لبخند شاداب شهریم.

فرو بریزید ای منورهای رنگارنگ!
گمانم در این تاریکی گم شده‌ام
و بین خطوط دشمن سرگردان،
آه! پس چرا دیگر اسیرم نمی‌کنند
آه! چه کسی یک قطع نخاعی بی‌مصرف را اسیر می‌کند
و باز آه! چه کسی یک اسیر را اسیر می‌کند
آه و آه که از یاد بردم، من اسیرم
زندانی با اعمال شاقه
آماده برای هر افتتاح، اعلام رای
و رقصیدن به سازها و مناسبت‌های گوناگون
و بی‌اختیار در انتخاب غذا
انتخاب رؤیاها
حتی در انشای اعترافاتم.
و شهید، شهید که چه دور است و بزرگ
با تمام داراییش؛
یک شیشه شکسته
یک قاب آلومینیومی
و سکوت گورستان
خدا را شکر، لااقل او غمی ندارد
و همیشه می‌خندد
و شهید که بسیار دور است از این خطوط ناخوانا
از این زبان بی‌سابقه نامفهوم
و این تصاویر تازه و هولناک،
خدا را شکر! لااقل او غمی ندارد
و همیشه می‌خندد
و بسیار خوشبخت است
زیرا او مرده است.

و من اما هر صبح آماده می‌شوم
برای شکنجه‌ای تازه
در دور افتاده‌ترین اتاق بداخلاق‌ترین بیمارستان
در باغ وحشی به نام کلینیک درد
تا مواد اولیه شکنجه‌ای تازه باشم
برای جانم
تنم
وطنم
تا باز خودم را از تخت یک مترو شصت سانتی‌ام
به خاک بیندازم
اما نمیرم
درد این ستون فقرات کج
و فراق
لهم کند
اما همچنان شهیدی زنده باقی بمانم.


[ چهارشنبه 88/6/18 ] [ 5:15 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By salehon :.

درباره وبلاگ

خورشید اینجا عشق اینجا گنج اینجاست/ مهمانسرای کربلای پنج اینجاست/ این خاک گلگون تکه ای از آسمان است/ اینجا عبادتگاه فوجی بی نشان است
موضوعات وب
طراح قالب
امکانات وب


بازدید امروز: 92
بازدید دیروز: 144
کل بازدیدها: 1426566