شلمچه
| ||
عملیات رمضان بنام خدا
یاد و خاطره شهدای عزیز عملیات رمضان را گرامی می داریم [ جمعه 86/4/22 ] [ 11:0 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
بنام خدا دو سال و اندی از شروع جنگ می گذشت و قبل از اون هم درگیری های کردستان ، بسیاری از بچه های همسن و سال منو به جبهه ها کشونده بود و من به واسطه برخی مشکلات خانوادگی و علیرغم علاقه شدیدی که داشتم ، موفق به حضور در مناطق جنگی نشدم تا اینکه در زمستان سال 61 عزمم رو جزم کردم تا حتماً به جبهه اعزام شوم. با این نیت و بر اساس یک نقشه از پیش طرح شده با جعل کارت جنگی یکی از دوستانی که با هم در اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان فعالیت می کردیم و یک بار به منطقه رفته بود ، اقدام به تهیه فتوکپی کارت جنگی با عکس و مشخصات خودم کردم و باتفاق یکی دیگر از همکلاسی هام که ایشون هم شرایط منو داشت به اعزام نیروی بسیج مراجعه و ثبت نام کردیم و تا روز اعزام منتظر موندیم . [ چهارشنبه 86/4/13 ] [ 1:7 صبح ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
بنام خدا در پی ضربات سیاسی و نظامی ناشی از عملیات پیروزمندانه والفجر 8 به پیکر رژیم عراق ،
وسعت و پیچیدگی وضعیت زمین و ترکیبی از عوارض طبیعی متعدد با موانع و استحکامات یاد و خاطره شهدای عزیز عملیات کربلای یک (آزاد سازی مهران) را گرامی می داریم [ پنج شنبه 86/4/7 ] [ 5:55 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
ختم قرآن کریم هدیـه به روح ملکـوتـی شاعر شوریده حال حاج محمد رضا آقاسی برای ملاحظه توضیحات بیشتر اینجا کلیک کنید
***************************************************
یادش به خیر روزهایی که نوجوانان شانزده ساله، با دستکاری در شناسنامه ها، سنشان را
زیاد می کردند یا با شناسنامه برادر بزرگتر و جعل امضای پدر، تفنگ بهدست میگرفتند و پوتین میپوشیدند تا در دفاع مقدس سهمی داشته باشند. سلام بر یادگار سالهای عشق وحماسه، سلام بر لباسهای خاکی آغشته به خون و ماسه، سلام بر سفرههای برای هر دو نفر یک کاسه، سلام بر بدو بایستهای بشمار سه. سلام بر ساحل خروشان بهمنشیر، سلام بر شلیکهای بی هوای اوّلین تک تیر، سلام بر پکیدن هرتانک با یک تکبیر، سلام بر خوابهای خوش تعبیر، سلام بر امدادهای بیتأخیر، سلام بر یک نوجوان و هزار اسیر، سلام بر آیههای بی نیاز تفسیر. سلام بر تنها ره سعادت ، سلام بر ایمان، جهاد، شهادت، سلام بر سجادههای سرخ عبادت، سلام بر زندگی منهای حقارت، سلام بر آیه اسارت، سلام بر هراس از خسارت، سلام بر آزادگان جبهه اسارت. سلام بر لکّههای پایدار خون، سلام بر عشق مساویست با جنون. سلام بر ترانههای تنهایی، سلام بر نواهای نینوایی، سلام بر جنگ با رسوایی، سلام بر غزلهای جدایی، سلام بر تاولهای شیمیایی، سلام بر پایان شکیبایی، سلام بر نماز نهایی، سلام بر زخم رهایی، سلام بر وجه خدایی. سلام بر ترکشهای مأمور، سلام بر تیرهای معذور، سلام بر اشکهای مستور، سلام بر مختاران مجبور، سلام بر عشق آسمانی، سلام بر ارواح آن جهانی، سلام بر پرندههای زندانی. سلام بر روزهای پر رمز و راز، سلام بر پرچمهای سرافراز، سلام بر شبهای پر تک و تاز، سلام بر اذان نماز، سلام بر زخمهای باز سلام بر خبرههای تخریب، سلام بر اسطورههای تهذیب، سلام بر منتظران بیشکیب، سلام بر سینههای پر لهیب، سلام بر مسافران غریب، سلام بر معصومیّت های بیفریب ادامه مطلب... [ جمعه 86/2/28 ] [ 10:0 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
آیا می دانید اینجا کجاست ؟ کدوم نقطه از این جهان پهناوره ؟ کجای این کره خاکی قرار داره ؟ شلمچه و دوعیجی ! شلمچه و میدان مین ! شلمچه و نهر عرایض ! اینجا شلمچه است [ جمعه 86/2/7 ] [ 11:16 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
رحلت پیامبر رحمت حضرت ختمی مرتبت ، محمد مصطفی (ص) ، شهادت مظلومانه کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی (ع) و شهادت ثامن الحجج حضرت امام رضا(ع) را به پیشگاه حضرت ولی عصر(عج) ، رهبر فرزانه انقلاب و مسلمانان جهان تسلیت عرض می نمایم .
فرا رسیدن بهار طبیعت ، نوروز باستانی را به همه شما عزیزان تبریک عرض نموده ، سالی پر از خیر و برکت را برای همگان آرزو می نمایم . گردان 1200 نفری حبیب بن مظاهر ، در میان مواضع دشمن مسیر را گم کرده بود . درگیری آغاز شده ، از فرماندهان قراگاه گرفته تا فرماندهان لشکر همه نگران وضعیت 1200 نفر رزمنده در قلب دشمن در بیابانی تاریک به وسعت بی نهایت که مسیرشان را گم کرده اند ، هستند ، همه دست تضرع و نیاز به درگاه خالق بی نیاز گشوده اند ... در این میان فرمانده گردان حبیب از ستون فاصله می گیرد و با دو رکعت عشق خود را به خیرالناصرین وصل می کند و سپس با چهره ای که از خاک زمین و اشک چشمانش گل آلود شده بود ، سر از سجده بر می دارد و سر ستون را به حرکت در می آورد و لحظاتی بعد رزمندگان گردان حبیب در محلی که می بایست به دشمن یورش ببرند وارد عملیات شده و حماسه می آفرینند . فرمانده گردان کسی نبود جز شهید محسن وزوایی این هم یک روایت از عمق ایمان و اعتقاد شهیدی دیگر از سرداران سپاه عشق و ایثار ! [ شنبه 85/12/26 ] [ 11:12 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
فرا رسیدن اربعین سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را به تسلیت عرض می نمایم . ****************************************************** عملیات بدر در عملیات بدر ، مجدداً سپاه نقش اول را در عملیات بعهده گرفت و با اشتراک عبور از هور ، تصرف ساحل شرقی رود دجله و بستن بزرگراه العماره – بصره از جمله
نوبت جانبازی عباس شد ! ... آخرین باری که حاج عباس کریمی ، فرمانده رشید لشکر 27 محمد رسول الله (ص) مرا جام دل از این یاد ، خون است عروس وصل را داماد ، خون است لب شیرین دهد بر کوه کن پند که مزد تیشه فرهاد ، خون است ******************************************************* [ شنبه 85/12/19 ] [ 1:0 صبح ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
در سالروز عملیات کربلای چهار با آرزوی علوّ درجات برای شهدای قهرمان و مظلوم این عملیات ، مطلبی دراین خصوص تقدیم می شود نگاهی به عملیات پـس از ده ماه بسیـج امکانات و مقدورات کشور و استفاده از تبلیغات گسترده و وسیع مبنی بر «تعیین سرنـوشت جنـگ» علل عدم موفقیت عملیات [ یکشنبه 85/10/3 ] [ 9:35 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
گلوله اطلاعیه از همان روزهای اول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران که اسرا و پناهندگان عراقی مورد بازجویی قرار می گرفتند ، معلوم بود که رژیم عراق بر روی سربازان و نیروهای خود از نظر روحی ،روانی و تبلیغی بسیار کار کرده و ذهن آنها را از تبلیغات سوء نسبت به ایرانیان پُـر نموده است به طوری که آنها فکر می کردند نیروهای ما انسانهای بی رحم و خونخواری هستند ! اما وقتی برخورد شفقت انگیز و خوب رزمندگان اسـلام رامی دیدند ازآنچه شنیده بودند بسیار تعجب می کردند . لـذا برادران رزمنده در جبـهه هـای کرخه ، تپه چشمه ، دشت عباس و شوش برای خنثی سازی این تبلیغات به فکـر افتادنـد چـاره ای بینـدیشنـد تـا اینکـه بـا مبـاحثه و مشـورت و بـه پیشنهـاد بـرادرانـی کـه بـا خمپـاره کـــار می کردند به این نتیجه رسیدند که ازگلوله خمپاره برای پخش اطلاعیه استفاده کنند ! امّـا چگونه ؟ بـه این صورت که پس از چـاپ مطالبی روشنگرانه به زبان عربی بر روی کاغذ A4 مقداری از مواد گلوله ای منوّر را از توپ خارج کرده و به جای آن بــرگـه های کاغذ را بـر روی یـک قرقره آهنی جاسازی می کردند . بعد از شلیک گـلـولـه بجای روشن شدن گلوله منور ، از آسمان اطلاعیه پخش می گردید . این ابتکار آنگونه که اسرا و پناهندگان عراقی اظهار می داشتنـد ، هـم اثـرات مهمی بر روحیه نیـروهـای عراقی داشته و هم باعث روشنگری آنها می شد . از طرفی باعث عصبانیت فرماندهان و مسئولان عراقی نیز می گردید! . (1) ****************************************************************************** 1)برگرفته از ماهنامه فکّه **************************************************************************************** [ سه شنبه 85/9/21 ] [ 12:45 صبح ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
بنام خدا دوستان همراه و همدل سلام مدتها موضوعی ذهنمو مشغول کرده و این دغدغه را در من ایجاد کرده که در باره آن باید بنویسم . خُب هفته بسیج امسال هم مثل سالهای قبل اومد و رفت . برنامه هایی را بسیج و سایر دستگاهها اجرا کردند که ما با اونها فعلا" کاری نداریم . اونچه که ذهن مرا به خود مشغول کرد عکسی بود که در یکی از این برنامه های تلویزیونی دیدم و البته قبلا" هم به دفعات دیده بودم و اون مربوط به تابلوئی هستش که روی اون با جمله معروف « بسیجی لبخند بزن » مزین شده ، با دیدن این نوشته ناخودآگاه این مطلب به ذهنم اومد که بسیجی به چی ، به کی ، کجا و چرا لبخند بزند ؟ راستی تا حالا به این موضوع فکر کردید که اون زمونا بسیجی ها چرا لبخند می زدند ؟ چه چیزی یا چه چیزایی باعث لبخند ردن بسیجی ها می شد ؟ البته دلایل مختلفی می توان برای این موضوع عنوان نمود که در اینجا به چند مورد آن اشاره می کنم . اون زمونا بسیجی دلش خوش بود که در فضایی روحانی و معنوی زندگی می کنه ! اون زمونا مردم خیلی به فکر خودشون نبودند و همه به فکر یکدیگه بودند و در یاری به هم سبقت می گرفتند ! اون زمونا جنگی بود ، شور و حالی بود ، عشق و فداکاری بود و جوونا در فضای دیگه ای سیر می کردند ! اون زمونا پاتوق جونای ما مسجد و پایگاه بسیج بود و دل مشغولی هاشون جنگ و حواشی اون بود ! اون زمونا فضای شهرهای ما عطر و بوی شهادت می داد و هر کوچه ای که رد می شدی حجله ای از شهید اونو مزین کرده بود ! اون زمونا پوشیدن لباس خاکی برای جوونا ارزش بود و چفیه قداست خاصی داشت و پسرا مردان ِمَـرد بودند! اون زمونا دخترای ما حیا و عفت خود را به حراج نذاشته بودن و از بزک کردن و پوشیدن لباسای تنگ و نیمه عریان خبری نبود ! اون زمونا از رانت و رانت خوری خبری نبود و هر کی که رأس کاری بود به فکر خدمت بود نه به فکر پُـر کردن جیب خود ! اون زمونا مسئولین بیشتر به فکر مردم بودند تا خودشون ! اون زمونا شهید همت بود ، خرازی و باکری ، زین الدین و آوینی و خیلی های دیگه بودند و بسسیجی به بودن اینا دل خوش بود ! آره اون زمونا خیلی خوب بود خیلی ... [ دوشنبه 85/9/13 ] [ 11:1 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : صالحون] [Weblog Themes By : salehon.ir] |