شلمچه
| ||
میلاد گل نرگس ، یوسف زهرا ، بقیةالله الاعظم ،
حضرت امام زمان(عج) مبارک باد
جنگ تمام شد ، حال خاص بچه های جنگ هم ، شب های عملیات هم ، زیارت عاشورا و دعای کمیل هم از سنگرها رفت ... ... بچه های جنگ یکی یکی آمدند ؛ یکی با دست های به جامانده در سنگرهای مریوان ، یکی چشم به راه مانده در شلمچه ، و یکی آشفته میان شور و شعور هور ... ... بچه های جنگ آمدند و چشم دواندند میان همشهری های خود ، همرزم هایشان را نشانه گرفتند اما ندیدند ! کمتر دیدند و تازه دردشان بیشتر شد . بعضی ها نبودند ، نیامده بودند ؛ بعضی ها نتوانسته بودند دلشان را جا بگذارند و بیایند ... ... جنگ تمام شد و بچه های جنگ دلشان گرفت ، بدجوری دلگیر جبهه و جنگ شدند ؛ برای اینکه وقتی هوایی جنگ می شدند و می رفتند ، با خودشان هم می جنگیدند ، زلال می شدند ، صاف صاف ! اما بعد از جنگ ؛ آمدند و دیدند که یکی از همسنگری ها توی گوش شهر نجوا میکند :
بعد از شهدا چه کردید ؟؟؟ ... سال اول بعد از جنگ بود ، اما کم کم انگشت نما شدند : " اینها بودند که جنگیدند " نشانشان میدادند و دیگر هیچ !!! ... صحبت های در گوشی بالا گرفت : چرا جنگیدند ؟ چرا رفتند ؟ برای ما که نبود ، برای حق و حقوق خودشان رفتند !!! نان جنگشان را می خورند !!! سهمیه جبهه را توی دانشگاه می گیرند !!! پست های بالا گرفتند !!! جنگیدند که آقا بالا سر مردم باشند !!! جنگیدند که... میخواستند نجنگند ...!!! این آخری بدجوری پاپیچ دلشان شد ! ... شده بود که خود را گم و گور کنند تا لااقل نیشخندها را نشنوند و حالا بسیاری از آنها که آمده بودند دیگر میان ما نیستند ... ************************************* با تشکر از مدیر محترم وبلاگ نسل سرخ http://gariban.blogfa.com/ [ سه شنبه 88/4/30 ] [ 12:21 صبح ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : صالحون] [Weblog Themes By : salehon.ir] |