شلمچه
| ||
بنام خدا سایه سهمگین تهاجم سراسری ارتش عراق در اوضاع نابسامان سیاسی و اقتصادی کشور مردم غیور ایران اسلامی اعم از زن و مرد ، پیر و جوان ، شهری و روستایی ، کارمند و با ارواح طیبه آن عزیزان عهد و میثاق می بندیم که ادامه دهنده راه مقدسشان باشیم . [ جمعه 87/6/29 ] [ 9:35 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
بنام خدا
باسلام به همه دوستان عزیز حلول شعبان المعظم ، ماه رسول گرامی اسلام (ص) و ماه ورود به شهرالله را به همه تبریک عرض می کنم . همچنین اعیاد بزرگ و خجسته این ماه عزیز ، ولادت بزرگ پاسدار اسلام ، حضرت اباعبدالله الحسین (ع) روز پاسدار ، میلاد جانباز و علمدار دشت کربلا ، حضرت ابوالفضل العباس (ع) روز جانباز ، ولادت زینت عبادت کنندگان ، حضرت زین العابدین (ع) و میلاد سراسر نور و سرور بقیةالله الاعظم ،حضرت صاحب العصر و الزمان ، مهدی موعود (عج) را به همه عاشقان و ارادتمندان آن بزرگواران تبریک و تهنیت عرض می نمایم . در این یادداشت بخشی از سخنرانی شهید گرانقدر مهندس مهدی باکری خطاب به پاسداران را بمناسبت روز پاسدار و یک جمله از حضرت امام (ره) و شعری را هم در ارتباط با روز جانباز تقدیم حضور شما عزیزان می کنم . دوستان عزیز ! اطلاع از نظرات شما راهگشای ما در ارائه مطالب بهتر و مفیدتر خواهد بود . شهید مهدی باکری در یکی از سخنرانی های خود خطاب به برادران سپاهی : « برادران ! تا بحال فکر کرده اند که یک پاسدار باید چه خصوصیاتی داشته باشد ؟ چگونه باید کار کند ؟ چگونه باید زندگی کند و چگونه باید بمیرد ؟ اینکه بعضی ها می گویند : « لا یکلف الله نفساً الا وسعها ؛ ما مکلف به تکلیفیم تا جایی که در توان داریم ». متأسفانه این را درست معنا نمی کند . به نظر حقیر در مورد پاسدارها « توان » این نیست که یک روز از صبح تا شب کار کنیم ، عملیات انجام دهیم و بعد خسته شویم و به این آیه پناه آوریم ، بلکه معنی « توان » این است که پاسدار باید آنقدر کار کند که از بی خوابی و خستگی چرت بزند ، بیدار که شد دوباره کار کند تا جایی که از حال برود و نقش زمین شود و اگر دوباره به هوش آمد به کار ادامه دهد . نیروهای ستادی هم همینطور مثلاً پاسداری که در پرسنلی کار می کند وقتی می تواند بگوید « در حد توان خود کار کرده ام » که آنقدر با قلم و کاغذ و خودکار کار کند که دیگر چشمانش نبیند .» منبع : حماسه های بی نشان ص 131 « من دست یک یک شما پیشگامان رهایی را می بوسم و می دانم که اگر مسئولین نظام اسلامی از شما غافل شوند در آتش دوزخ الهی
خواهند سوخت »
قسمتی از سخنان حضرت امام خمینی (ره) در حضور جانبازان عزیز « جانباز » جانبازان یاوران رهبرند
در جمل ، در نهروان با حیدرند
نامشان حک شده در تاریخ عشق
چون که آنان فانیان رهبرند
از تمام عارفان بالاترند
چون که آنان جان نثار رهبرند
نور تقوا در نگاه و رویشان
از تمامی سران ، آنان سرند علی الواریان [ یکشنبه 87/5/13 ] [ 9:49 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
[ یکشنبه 87/5/6 ] [ 11:32 صبح ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
بنام خدا
[ دوشنبه 87/4/24 ] [ 10:40 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
کاغذ در دست حاج احمد بود و گرمای لذت بخش دستهای او ،نامه را نوازش میداد. سفیر تقاضای دیدار با حاج احمد را کرده و او را به بیروت فرا خوانده بود. چهاردهم تیرماه 1361 بود. صبح زود همه آماده حرکت شدند. حاج احمد، آقا تقی «راننده»، کاردار سفارت و کاظم اخوان «عکاس». هر چه به حاجی اصرار کردیم که به جای او برویم قبول نکرد. میگفتند محلههای سفارت نشین در محاصره اسراییلیهاست و ممکن است به سفارتخانهها حمله کنند. حاج همت خیلی تقلا کرد، اما نتوانست حاجی را از رفتن منصرف کند. گویی به جایی فرا خوانده شده بود و به هیچ وجه قصد نداشت آن دعوت را رد کند. در پاسخ به اصرارهای ما گفت: «توکلتان به خدا باشد. هر چه مشیت خدا باشد، همان میشود. خدا نگهدارتان ...» خورشید پر توان تیر ماه به وسط آسمان رسیده و با تمام قوا نور میافشاند، حاج احمد زیر گوش آقا تقی گفت: «چیزی به اذان نمانده ما را جایی میرسانی که نماز بخوانیم؟» آقا تقی با شوخی گفت: «چشم قربان، الساعه.» کاردار سفارت سرش را از پنجره بیرون برد و گفت: «کمی جلوتر یک پست بازرسی است و بعد بیروت، دیگر راه زیادی نمانده، خدا کند اینها مزاحم نشوند.» کاظم در حالی که دوربینش را آماده میکرد، گفت: «از این تروریستها هر کاری بر میآید.» ماشین به تابلوی ایست بازرسی رسید و توقف کرد. کاردار سفارت پیاده شد و سعی کرد که توضیح بدهد این یک ماموریت دیپلماتیک است اما بی فایده بود. هر چهار نفر را از ماشین پیاده کردند. پس از بازجویی بدنی آنها را مجبور کردند تا دستهایشان را روی سر بگذارند و به ستون یک به راه بیافتند. حاج احمد لبخند عجیبی به لب داشت، به تقاضایی که از خدا کرده بود فکر می کرد، به پیرمرد نورانی داخل حرم و به آرزویش که به تحقق میپیوست. او در دست شقیترین آدمها اسیر شده بود. عکاس دلش میخواست آن لحظه را ثبت کند اما دیگر نه فرصتی، نه دیداری و نه بازگشتی. دیگر هیچ کس آن قامت رشید را ندید. پی نوشت : - بالاخره وبلاگ شلمچه بعد از مدتی وقفه بخاطر ادامه موج نگارش نامه ای به شهدا ، بروز شد و مثل همیشه منتظر نظرات و انتقادات شما دوستان عزیز می باشد . - چهاردهم تیر ماه سالروز به اسارت درآمدن حاج احمد متوسلیان و همراهانش بوسیله مزدوران رژیم صهیونیستی در لبنان بود . - علیرغم سپری شدن ربع قرن از در بند شدن چهار دیپلمات ایرانی و نقل و قول های ضد و نقیض از وضعیت آنان ، متأسفانه به دلیل ضعف دستگاه دیپلماسی کشورمان ، سرنوشت آن عزیزان همچنان در پرده ابهام می باشد . - دوستانی که علاقمند به نگارش نامه ای به شهدا هستند می توانند خبر نگارش نامه خود را در پست قبلی اعلام تا نسبت به قراردادن لینک آن در وبلاگ اقدام شود . - دوستان عزیز ! وبلاگ غربت شلمچه با فعالیت دوباره وبلاگ شلمچه به کار خود ادامه خواهد داد و شما عزیزان می توانید از مطالب هر دو وبلاگ استفاده نمایید . لازم به ذکر است از این پس نظراتی که به موضوع مطلب مرتبط نباشد عمومی نخواهد شد و بصورت خصوصی باقی خواهد ماند . - در خاتمه از همه شما دوستان در این ماه مبارک رجب التماس دعا دارم . [ شنبه 87/4/15 ] [ 11:31 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
برای اطلاع از شرایط مسابقه روی تصویر بالا کلیک کنید
****************************************************************
امام رضا (علیه السلام) می فرماید :
ای پسر شبیب ، محرم ماهی است که جاهلیت در گذشته برای احترام آن ، ظلم و ستم و
کشتار را حرام می شمردند ؛ ولی این امت ، حرمت این ماه و نیز حرمت پیامبرش (ص) را
رعایت نکردند و فرزندان او را در این ماه کشتند و زنان او را به اسیری گرفتند و اموال او را به تاراج بردند . خداوند آنان را نیامزد ! ای پسر شبیب ، اگر خواستی گریه کنی ، بر حسین بن علی بن ابی طالب(علیهم السلام)
گریه کن که همانند سربریدن گوسفند او را سر بریدند و هیجده مرد از خاندان او ، همراه او کشته شدند که هیچ کس در زمین با آنها برابری نمی کرد و همه آسمانها و زمین ها برای شهادت او گریستند و چهارهزار فرشته از آسمان به زمین فرود آمدند تا او را یاری کنند. ولی بعد از شهادت او به زمین رسیدند . از این رو تا روز قیام حضرت قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ژولیده و غبارآلود در کنار قبر او اقامت دارند و هنگام قیام آن حضرت ، از یاوران او خواهند بود و
شعار آنان این است :
یـــــا لثــــارات الحسیـــن
---------------------------
منبع:کتاب اقبال سیدبن طاووس
[ شنبه 85/11/7 ] [ 5:0 صبح ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
بهشت بُوَدَم بی حضور تو دوزخ
بهشت را چه کنم ؟ روی تو بهشت من است آن هنگام که روز محشر
به پا می شود ، آن هنگام که میزان ها نهاده و حساب و کتاب بــر پـــا
می شود،آن هنگام که همگان در گرو اعمال خویشند و از یکدیگر فراری،
آن هنگام که همه ناراحتند و غرق گریه و زاری ... تنها یک گروهند که
شادمانند و غرق سرور و شادی و آنانند گریه کنندگان بر اباعبدالله الحسین (ع) .
جمله خلایق در گیر و دار حساب و کتابند ، اما اینان در سایه عرش الهی
همنشین و هم صحبت مولایشان حسینند . همه در ترس و هراس از
حساب اعمال خویشند ، اما اینان هیچ ترسی ندارند . برای ایشان حکم
به بهشت می شود ، اما آنان هم صحبتی با حسین(علیه السلام) را
ترجیح می دهند . حوریان بهشتی برای ایشان پیغام می فرستند که ما
مشتاق دیدار شماییم ، اما ایشان آن چنان غرق سرور و شادمانی و بهجت
و لذتند که هیچ اعتنایی نمی کنند ... فرشتگان از طرف همسران بهشتی
ایشان نامه هایی می آورند ، اما آنها اعتنایی نکرده ، می گویند : خواهیم آمد .
*************************************************************
منبع : ابن قولویه ، کامل الزیارات ، ص 80 ، فرازی از روایت طولانی امام صادق(ع) [ سه شنبه 85/11/3 ] [ 4:0 صبح ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
امام صادق(ع) :
هر کس امام رضا (ع) را زیارت کند ، در حالی که عارف
به حق و مقام او باشد،خداوند به وی پاداش هفتادهزارشهید
از شهدای حقیقی رکاب رسول خدا(ص)را عنایت فرماید .
مشهور آن است که ولادت مولانا علی بن موسی الرضاالمرتضی(علیه آلافُ التحیة والثناء)
در روز یازده ذیقعده سال 148 هـ .ق در حوالی مدینه بوده است . مادر پارساو بزرگوار
امام رضا(ع) حضرت نجمه خاتون(س) می فرماید : وقتی فرزندم امام رضا(ع) را باردار
بودم ، هیچ احساس بارداری و سنگینی نمی کردم و چون به رختخواب می رفتم صدای ذکر
و تسبیح او را می شنیدم .آن هنگام که او به دنیا آمد، دست های خود را برزمین گذاشت و
سر به سوی آسمان بلند کرد و سخنی گفت که من نفهمیدم.درهمان حال امام موسی کاظم (ع)
بر من وارد شد و فرمود: ای نجمه ! کرامت پروردگارت برتو گوارا باد! . پس فرزندم را در
جامه سفیدی پیچیدم و به دست آن حضرت سپردم . او در گوش راست فرزندم اذان و در
گوش چپش اقامه گفت : آن گاه آب فرات طلبید و کام او را با آن برداشت . سپس او را به
من بازگرداند و فرمود : او را بگیر که او بعد از من حجت خدا روی زمین خواهد بود .
میلاد با سعادت عالِم آل محمد ، ثامن الحجج
حضرت علی بن موسی الرضا المرتضی (ع)
بر امام عصر (عج) و شیعیان و اردتمندان آن حضرت مبارک باد
[ شنبه 85/9/11 ] [ 1:0 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
شهادت ششمین اختر سپهر امامت و ولایت ، صادق آل محمد
بنیانگذار شیعه جعفری ، شیخ اهل البیت
حضرت امام جعفر صادق(ع)
بر حضرت حجت ، امام زمان(عج) و شیعیان و ارادتمندان
خاندان عصمت و طهارت تسلیت باد [ جمعه 85/8/26 ] [ 11:18 صبح ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : صالحون] [Weblog Themes By : salehon.ir] |