شلمچه
| ||
نامه ای به پدر شهیدم محمد ناصر ناصری باباجان ، با سلام ای پدرجان منم زهرایت ، دختر کوچک تو ، ای امید من و ای شادی تنهایی من . بخدا این صدمین نامه بود ! از چه رویی است جوابم ندهی ! یاد داری که دم رقتن تو ، دامنت بگرفتم . من به تو می گفتم : « پدر اینبار مَرو » من همان روز بله ، فهمیدم سفرت طولانی است ! از چه روی ای پدرم ، تو به این چشم تـَرَم هیچ توجه نکنی . بخدا خسته شدم ، بخدا قلب من آزرده شده ! چند سال است که من منتظرم هر صدایی که ز در درمی آید ! همچو مرغی مجروح ، پابرهنه سوی در تاخته ام . بس که عکست ز بغل بگرفتم ، رنگ از روی من و عکس شما هم رفته است ! من و داداش رضا بر سر عکس تو دعوا داریم او فقط عکس تو را دیده پدر ، با جمال تو سخن می گوید . مادرم از تو برایش گفته او فقط بوی پدر را ز لباست دارد . بس که پیراهن تو بوییده ، بس که در حال دعا رو به سر سجاده تو اشک فشان نالیده طاقتش رفته دگر ! پای او سست شده بنظر می آید ، چشمشان معیوب است . راهشان پیدا نیست ، خط کج گشته هنر بی هنرها همه خوب و هنرمند شدند کج رَوی محبوب است در مجالس و سخنرانیها ، جای زیبای شهیدان خالی است . یا اگر هست از آن بوی ریا می آید . نام های شهداء ، دگر از روی اماکن همه بر می دارند ! از دل غمزده ی ما همگی بی خبرند . یا نه بهتر بگویم بر روی اشک یتیمان شهید ، جُـنگ شادی دارند
سرقتِ مال عمومی ، هنر است ! حرف از آزادی است ، حرف از رابطه با آمریکاست . آری من می دانم ، علت غصه و اندوه تو بابا اینست ! پدرم ، من اینبار می نویسم که اگر ، بازگشتن برایت سخت است ما می آییم بَـرَت . تو فقط آدرست را بنویس ، در کجا منزل توست ! مادرم می داند ، او به من می گوید : « پدرت پیش خداست ، در بهشتی زیبا با همه همسفرانش آنجاست ، خانه اش هم زیباست .» یا حضرت خامنه ای هم می گوید : « دخترم ، غصه نخور ، پدرت خندان است ، دوستت می دارد ، تو اگر گریه کنی ! پدرت هم به خدا می گرید .» همه شب ، لحظه ی خواب ، پدرم می آید صورتم می بوسد ، دست بر روی سرم می کشد او . من از آن لحظه بگم ، شاد و خوشحال شدم از خدا می خواهم ، تا که جان در تنم است . تا حیات باقی است ، رهبرم چون پدری بر سر من زنده است . چهره ی زیبایش ، چون جمال مه تو ، شاد و پرخنده بود ، من به تو قول دهم که دگر از این پس ، این همه اشک غم انگیز ، نریزم بابا ، همچو مادر دیگر ، از فراق رویت ، نیمه شب نوحه و زاری نکنم . تو فقط ای پدرم ، از خدا بطلب ، همگی چون تو پدر ، راه ما راه شهیدان باشد . دائماً بر سر ما سایه ی رهبر و قرآن باشد . پدرم خندان باش ، من به تو مفتخرم ، من به تو مفتخرم . صلوات ... [ جمعه 86/2/14 ] [ 11:36 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : صالحون] [Weblog Themes By : salehon.ir] |