در عملیات رمضان ایران تلاش کرد سطح خود را بیش از گذشته بالا ببرد. به همین دلیل بود که طرح ریزی این حمله از بعد نظامی خیلی بزرگ تر از عملیات های گذشته بود و ایران سعی داشت با پیشروی در خاک عراق یک استراتژی جدیدی را از خود نشان دهد.
این استراتژی بیانگر آن بود که ایران صرفا به یک آتش بس و یا صلح یک جانبه از طرف عراق تن نخواهد داد و آنگونه می جنگد که حرف آخر را زده و بتواند حق خود را از قلدرهای جهانی باز پس گیرد.
شهید سپهبد شهید علی صیاد شیرازی در کتاب «ناگفته های جنگ» پیرامون جمع بندی عملیات رمضان میگوید:
***
«.. در تحلیل عملیات رمضان، از یک طرف میتوانیم بگوئیم نبردی پیروزمندانه بود، به خاطر این که دشمن را در هم شکستیم و به آن تلفات وارد کردیم. البته به خودمان هم یک مقدار تلفات وارد شده بود. از یک طرف، میتوانیم بگوئیم پیروز نبود، چون هدف ما این نبود.
در عملیات رمضان هدف مان این بود که به «کانال پرورش ماهی» برسیم، از نهر کتیبان عبور کنیم، یک محور برود و به طرف نشوه – بصره، یک محور به طرف «تنومه» که این باعث میشد منطقهی کوشک و طلائیه به نشوه و به طرف جنوب تا پل بصره به اشغال ما درآید. شاید حدود 4 هزار کیلومتر مربع مساحت آن بود. نفوذمان هم به بصره، قابل پیش بینی بود. البته این طرف شط العرب بودیم و بخشی از بصره که این طرف بود، به اشغال در میآمد. بستگی داشت با چه سرعتی برویم و از پل بصره عبور کنیم و برویم توی شهر که در آن صورت، دیگر جنگ حالت منظم خودش را از دست میداد و تبدیل به جنگ شهری میشد.
اما در پایان روز 8 مرداد ماه 1361 عملیات متوقف شد و به پایان رسید. جای تجزیه و تحلیل آن همین جاست. ما برای پیروزی بر دشمن هیچ چیز کم نداشتیم. روحیه بسیار بالا بود. امکاناتمان نسبت به سابق افزایش پیدا کرده بود. دشمن در وضعیت اضطراب روحی شدیدی به سر میبرد. در عمل هم که پیشروی کردیم. پیشروی ما یک پیشروی پیروزمندانه بود و رخنهای به عرض 12 کیلومتر و عمق 15 کیلومتر یعنی رخنهای قابل قبول و پیروز.
تحلیل ما دو گونه است: یک عده آنهایی هستند که صرفاً در بعد نظامی میگویند: اگر مهندسی رزمی جهاد سازندگی آن خاکریز تامینی را زده بود، ما این کار را میکردیم. اگر به «قرارگاه نصر» (در امر جا به جایی از سمت چپ منطقه به سمت راست آن در فردای مرحله ی اول عملیات) زودتر کمک رسیده بود، ما میتوانستیم آن رخنه را (در کنار کتیبان) نگه داریم.
(این گروه اول از تحلیلگران، کلاً) اگرهایی میگویند که بیشتر جنبههای تاکتیکی دارد. یک عده (دیگری از تحلیل گران) هم هستند که میگویند؛ نه، ما همه چیزمان را برای پیروزی آماده بود ولی توجه به خدا کمتر و توجه در جهت خود(مان) بیشتر شد. یادمان رفت که نصرت دهنده کیست و باید همان روحیه و توکلی که در عملیات «طریق القدس»، «فتح المبین» و «الی بیت المقدس» داشتیم، در این عملیات هم داشته باشیم.
یک عده دیگری هم (در تحلیل خودشان از دلایل ناکامی عملیات رمضان) دشمن را قوی میگیرند و میگویند: چون دشمن تا آنجایی که با ما جنگیده بود، در خاک ما بود، انگیزهای برای دفاع نداشت. منتها در اینجا انگیزه داشت.
هر کدام از این تحلیلها تا اندازهای درست است، ولی چون نبرد و رزم ما مشخصاً یک رزم عقیدتی بود؛ یعنی بعد عقیده بر ما حاکم بوده، من شخصاً جزء آن دسته هستم که ضمن این که بعضی از ملاکهای مطروحه در تحلیل آن دو بعد دیگر را قبول دارم، بعد اصلی را در این میبینم و میگویم اخلاص، توکل و توجه به خدا که در نبرد الی بیت المقدس داشتیم، از زمان حمله فتحالمبین بیشتر نبود، ولی به اندازهای بود که خدا به ما نصرت بدهد، ولی در اینجا (عملیات رمضان) کم آورده بودیم.
حالت غرور به وجود آمده بود و البته یک مقدار هم ارتش و سپاه به طرف خود محوری رفتند. یعنی ارتش برای خودش میگفت: من هستم و سپاه برای خودش میگفت: من هستم، این دو تا «من» نمیگنجید. کمی «من» ها شروع شد. یعنی احساس موجودیت ارگانی در هر دو شکل گرفت. هیچ کدام زیر بار همدیگر نمیرفتند و خود به خود، باید یکی از آنها باقی میماند و آن یکی میرفت. آن یکی میگفت تو برو برای خودت بجنگ، که معلوم بود ضعیف میشود. حالا هر کدام که میخواست باشد. اگر دوتاشان میخواستند باشند، باید مثل گذشته یک کاسه و ید واحده میشدند تا در مقابله با دشمن، محکم به او ضربه بزنیم.
مطلب دیگر؛ عملیات رمضان، اولین جایی بود که (پس از فتوحات عظیم گذشته) عقب نشینی را شروع کردیم. تا به آن موقع (طی جنگ) خیلی عقب نشینی نداشتیم. یعنی موردهای عقب نشینی خیلی کم بود. ولی اینجا، وقتی کمی فشار به رزمندگان آمد، بلافاصله عقب نشینی کردند و برگشتند به جای اولشان، به دشمن ضربه میزدند ولی بر میگشتند و اثری از این پیشروی باقی نمیماند. عملیات رمضان، نقطه عطفی هم بود. هم میتوانستیم به پیروزی نهایی برسیم چون من مطمئن هستم اگر موفق میشدیم به نشوه و تنومه برسیم و از کانال پرورش ماهی عبور کنیم، عمده قوانین دشمن در منطقه نابود میشدند. دیگر اتکایش را از دست میداد. اتکا به نفس را از دست میداد. نیروهای انقلاب در عراق قدرت پیدا میکردند و حتی احتمال کودتا شدت مییافت. در نتیجه، از آن طرف هم کار شروع میشد. این طرف هم که ما بودیم.
یک راهش هم این بود که شد، یعنی به دوران توقف و به دوران گسترش نبرد به سراسر جبههها رسیدیم.
عملیات رمضان یکی از دلایلی بود که نبرد از منطقهی خوزستان به طرف بالا رفت،.. منطقه پائین حساب بود، ولی عملیات از منطقه ی بصره رفت به طرف شمال و جنگ گسترش پیدا کرد. گسترش نبرد در سراسر جبهه هم یعنی تقسیم نیروها، دشمن از این فاکتور در اینجا ما از آزمایش خداوند ناکام درآمدیم و مسیر عملیات تغییر کرد. بعد از رمضان، مسیر عملیات تغییر کرد و به صورت دیگری درآمد. یعنی هر کدام از عملیات بعدی میتوانست به یک جاهایی برسد، ولی چون ما به یک نقطهی خاصی رسیده بودیم، عملیات هایمان کم عمقتر و نسبت به سابق کم اثرتر بود و دشمن هم از این عامل بهرهبرداری میکرد و فرصت داشت تا نقطه ضعفهای ما را شناسایی کند.
حالا میرسیم به این سوال که چرا عملیات رمضان نقطه عطف در تعیین سرنوشت جنگ بود؟
طرحی که ما برای عملیات رمضان داشتیم، منطقهی غرب کوشک تا شلمچه و شط العرب را در بر میگرفت. در این طرح، زمینه تداوم عملیات به آن طرف رودخانه نیز فراهم می شد. به دلیل اینکه اگر دشمن منهدم می شد، چیزی از واحدهای آن به عقب نمیرفت و در نتیجه راه برای پیشروی ما باز بود. در آن صورت، میتوانستیم امتیاز عمده ای از دشمن در دست داشته باشیم که این امتیاز، علاوه بر زمینها و منطقه ی غرب کوشک و شلمچه، خود بصره نیز بود.
در غرب بصره، شطی هست، شط مصنوعی به نام شط بصره، این شط به «خور عبدالله» وصل میشود. از دیدگاه نظامی، پشت این شط جای خوبی برای دفاع است. وقتی که بصره سقوط میکرد، تمام زمینهای شرق بصره هم سقوط میکرد، این امتیاز کمی نبود که به دست رزمندگان اسلام میافتاد. هر چند که در اهداف جمهوری اسلامی عامل کشورگشایی مدنظر نبود، ولی در صورت داشتن چنین امتیازی، ایران میتوانست حق پایمال شدهی خود بر اثر تجاوز دشمن و ضربهای که به حکومت و مملکت و به مردم ما وارد شده بود، مطالبه کند.
ما در عملیات رمضان به یک هدف استراتژیک، یعنی بصره می رسیدیم. بصره را به عنوان یک هدف استراتژیک تلقی کرده بودیم. از نظر استراتژیک، دو هدف بیشتر مطرح نبود؛ یکی «بغداد» و دیگری بصره. در طرحها و بررسیهای به عمل آمده، به این نتیجه رسیدیم که به علت بعد مسافت و کمبود امکانات زرهی و عدم تحرک لازم، تئوری رسیدن به بغداد، شدنی نیست، ولی از آن اول، بصره به علت نزدیکی و اینکه در تیررس حملات ما بود، رسیدن به آن، طبیعی به نظر میرسید. به همین دلیل، میتوانیم بگوئیم که «رمضان» یک عملیات تعیین کننده در سرنوشت جنگ بود؛ هم برای رفع دشمن و هم برای مجازات دشمن.»