شلمچه
| ||
آخرین مطالب
لینک دوستان
پیوندهای روزانه |
ده ماه بود ازش خبری نداشتیم . مادرش می گفت:« خرازی پاشو برو ببین
چی شد این بچه ؟ زنده س؟ مرده س؟ »
می گفتم : « کجا بروم دنبالش آخه ؟ کار و زندگی دارم خانونم . جبهه که
یه وجب ، دو وجب نیس ، از کجا پیداش کنم؟»
رفته بودیم نماز جمعه ، حاج آقا آخر خطبه ها گفت : « حسین خرازی را
دعا کنید .»
آمدم خانه ، به مادرش گفتم . گفت : « حسین مارو می گفت ؟»
گفتم : « چی شده که امام جمعه هم می شناسدش ؟ »
نمی دانستم فرمانده لشکر اصفهان است .
(خاطره ای از پدر شهید حاج حسین خرازی فرمانده لشکر امام حسین «ع») [ شنبه 85/8/13 ] [ 9:39 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
|
درباره وبلاگ خورشید اینجا عشق اینجا گنج اینجاست/ مهمانسرای کربلای پنج اینجاست/ این خاک گلگون تکه ای از آسمان است/ اینجا عبادتگاه فوجی بی نشان است
موضوعات وب
لینک های ویژه
آرشیو مطالب
صفحات دیگر |
[قالب وبلاگ : صالحون] [Weblog Themes By : salehon.ir] |