شلمچه
| ||
بنام خدا
مختصری از شرح زندگانی شهید حجت الاسلام شیخ رحمتالله میثمی ایشان در سال 1336 در محله مسجدحکیم اصفهان (میدان امام) متولد شد و پس از سپری شدن دوران کودکی و ایام دبستان ، وارد دبیرستان شد. از همان ایام در کنار دروس دبیرستانی به جلسات قران و تفسیر علاقهای شایان داشت و در جذب دوستانش به جلسات قران نقشی فعال داشت، که در همان ایام، یار دیرینه و دوست عزیزش شهید بزرگوار حجتالاسلام مصطفی ردانیپور را به جلسات قران رهنمون کرد. تااینکه در سال 1353 که مشغول خواندن کلاس یازدهم بود و همراه یکدسته از جوانان مذهبی به دنبال نهضت رهبر کبیر انقلاب فعالیتهای مبارزاتی بر علیه ظلم شاهنشاهی داشت، علیرغم زرق و برقهای گروههای به ظاهر انقلابی، مبارزه را بدون دستیابی به علوم ائمه طاهرین(ع) میسر ندانست و خیلی آگاهانه وظیفه خویش را چنین تشخیص داد که به دانشگاه امام صادق(ع) شهر خون و قیام، قمالمقدسه و بالاخره حرم اهلبیت(ع) راه یابد. او میفرمود چون تشخیص دادهام که از این راه به هدف میرسم، یکساعت دیگر هم، غیر این راه ادامه نخواهم داد. اینجا بود که در کنار همسنگر عزیزش(شهید ردانیپور)عازم قم شدند و هر دو با شوقی فراوان و دلی مالامال از عشق به آثار اهلبیت(ع) و معارف اسلام، در مدرسه حقانی(تحت نظارت آیتالله شهید قدوسی) مشغول درس شدند. ماجراهای عجیبی از انس و علاقه و معاشرت این دو هم حجرهای شهید در خاطره دوستانشان به جا مانده، کمتر روزی میشد که زیارت حضرت معصومه(س) و دعای عهد را فراموش نمایند و در انجام کارهای شخصی بر همدیگر سبقت نگیرند. دو سال تحت نظارت اساتید ارزشمند و محقق مدرسه حقانی، سپری کردند و اینان با عدهای دیگر ازدوستانشان ( از جمله شهید بردار شهیدش حجت الاسلام شیخ عبدالله میثمی و....) تحت نظارت استاد بزرگوارشان (علامه مصباح یزدی) در ضمن اینکه دروس مقدماتی را میخواندند، بهرههای عمیقی از اعتقادات اسلامی و حکمت الهی گرفتند، علاوه بر اینکه در کنار معلمین اخلاق مخصوصا عارف و زاهد زمان(آیت اللهالعظمی بهجت) که میفرمودند:( آشیخ رحمتالله، مردی رشید بود ) مرتبتی بدست آوردند. شهید شیخ رحمت الله میثمی سعی میکرد زهد خویش و آنچه را که بهدست آورده بود مخفی نگهدارد. بارها میشد که هنگام اهداء هدیهای و یا دادن صدقهای خود مستقیما اقدام نمیکرد و کارهای خیر خود را از طریق برادران و یا دیگر دوستانش انجام میداد. در اطاعت از پدر و مادر و رعایت حال آنان و مراعات خویشان مخصوصا اهل و عیال و برادران و خواهرانش واقعا حلیمانه و حکیمانه برخورد میکرد. در تابستان 1361 به اصفهان آمدند و در مدرسه علمیه صدر اصفهان زیر نظر اساتید فقه مشغول گردید، در همان ایام دوست عزیزش شهید ردانیپور، به ایشان عرض کرد: جبهههای جنگ نیاز به تبلیغ دارد، این جمله کافی بود که قلب وظیفه شناس او را منقلب کند و سراسیمه متوجه جبههها برای تبلیغ شود. ماهها در لشکر فجر و تیپ المهدی(عج) و تیپ قمر بنی هاشم(ع) و دگر سنگرها و پادگانهای غرب و جنوب کشور مشغول تبلیغ بودند. تا اینکه شهید بزرگوار حجتالاسلام ردانیپور بعد از چندین سال جنگ و جهاد، موفق گردید جهت اجرای سنت رسولالله(ص) آنهم ازدواج با یک همسر شهید، به اصفهان بیاید. چند روزی از عروسی این سردار بزرگ اسلام نگذشته بود که عازم عملیات والفجر2 در منطقه حاج عمران گردید و شهد شیرین شهادت را نوشید و به دیدار خدا شتافت. او شهید شد اما چه بگویم که شهادت این بزرگوار با روح صمیمیترین دوست و همسنگر عزیزش (شیخ رحمتالله میثمی ) چه کرد، دیگر او سراز پا نمیشناخت و باز برای چندمین بار به قصد رسیدن به دوستش عازم جبهه گردید. اکثر شبها شهید ردانیپور را درخواب میبیند و به شکلی از او دعوت میکند تا به او بپیوندد. شهید ردانیپور یکی از شبها در خواب به او (شیخ رحمت الله میثمی) گفته بود: من ازدواج دومی کردهام، تو هم حاضری ازدواج دیگری کنی، که او در عالم خواب قبول کرده بود.در این سفر آخر خود ایشان خوابی دیده بود ( که دشمنان اسلام بدنش را مثله و قطعه قطعه کردهاند و در تعبیر آیتالله بهجت گفتند: تمام اعضایش برای خدا خالص شده است) که بعد از آن مصمم شد که وصیتنامه خود را بنویسد. در سفر آخر که ایشان عازم همان منطقهای بود که دوست عزیزش(شهید ردانیپور) شهید شده بود، یک روزه به زیارت حضرت علیبنموسیالرضا(ع) شتافت و از آن طرف عازم جبهه شد. روز پنجم محرم که ایشان برای تبلیغ در بین رزمندگان عزیز اسلام به خط مقدم منطقه عملیاتی حاج عمران و تپه آیتالله صدر رفته بود، شب را سپری کرده و پنجشنبه (صبح ششم محرم) مشغول دیدار از سنگرنشینان اسلام میشود تا بالاخره مقابل همان تپهای که جنازه عطرآگین و غرقه به خون دوست عزیزش(شهید ردانیپور) افتاده بود، میرسد و در آنجا با دوربین از دور جنازههای عزیزان به خون غلطیده را مشاهده کرده و همچون ابر بهاری اشک میریزد. سپس به خاطر شادی روح شهدا به سنگری میروند و زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام خوانده و سپس جلسهای را با دعای توسل و مصیبت حضرت اباعبدالله الحسین(ع) با چشمان گریان به پایان میرسانند، سپس دیدار از رزمندگان را ادامه دادند، نزدیکی ظهر در سنگری نشسته و یکی از پدران شهدا (حاج مهدی شکوهنده) که دو فرزند عزیزش شهید شده بودند، وصیتنامه دومین فرزند شهید خویش را میخوانند. او از صبح تا آن موقع در مصیبت امام حسین(ع) اشک میریخت، اما موقعیکه جملات پرمحتوا و ایمانزای وصیتنامه شهید محمد علی شکوهنده را میشنود، شادمان گشته به قسمی که دیگر روح در بدنش جا نمی گیرد. یکی از رزمندگان ایشان را برای نماز در یکی از سنگرها دعوت مینماید، ایشان بعد از وضو گرفتن، درست موقعیکه برای نماز ظهر آماده گشته بود، با خمپارهای که به دست یکی از شقیترین دشمنان خدا از ناحیه بعثیان عراقی شلیک میگردد، شب جمعه، ششم محرم در کنار پیکر پاک دوست عزیزش (شهید ردانیپور) با دلی مالامال از عشق حسینی بر پروردگارش وارد میشود و سپس او را در شب عاشورای حسینی سال 1362 در قطعه عملیات والفجر2 (معروف به لسانالارض) گلستان شهدای اصفهان به خاک میسپارند. فرازهایی از وصیتنامه شهید حجت الاسلام شیخ رحمت الله میثمی: بدانید پیروزی و موفقیت شما در این دنیا بسته به عشق و دوستی شما نسبت به امام زمانتان میباشد. آنها که عاشق مهدی(عج) هستند دیگر به هیچ چیز عشق نمیورزند، تنها غم و ناراحتی آنها دوری از معشوق و اینکه چرا بیشتر آقا را دوست نمیدارند میباشد. دلی که عشق مهدی(عج) در آن باشد هیچوقت پیر نمیشود. فرج امام زمان(عج) فرجی است که موجبات شادمانی حضرت زهرا(س) را فراهم میکند و این دل داغدیده بهترین زنهای عالم را بعد از سالهای مدیدی شادمان میکند. ای خدا یاری کن در عشق او بسوزیم و بگرییم و ای خدا کوتاهیهای ما را نسبت به او ببخش و ما را یاری کن تا وظائفی که در قبال او داریم به بهترین وجه انجام دهیم شادی روحشان صلوات
[ جمعه 90/11/7 ] [ 9:7 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : صالحون] [Weblog Themes By : salehon.ir] |