شلمچه
| ||
هفدهم اسفند لینک های مرتبط : [ سه شنبه 88/12/18 ] [ 4:57 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
شهید احمد کاظمی نقل می کند :
هشتم اسفند [ یکشنبه 88/12/9 ] [ 7:12 صبح ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
[ پنج شنبه 88/11/1 ] [ 10:49 صبح ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
امام جماعت فراری
عملیات محرم شروع نشده بود . ما در دشت عباس مسقر بودیم . غروب شد و آماده شدیم برای برگزاری نماز جماعت ، همه با هم تعارف می کردند که یک نفر جلو بایستد ، اما هیچ کس قبول نمی کرد که امام جماعت باشد . همین بین ، شهید مهدی شالباف وارد شد و بی خبر از موضوع و برای این که نمازش را اول وقت بخواند ، ایستاد به نماز ؛ بقیه هم از فرصت استفاده کردند و پشت سرش قامت بستند . شهید شالباف وقتی وارد اولین رکوع شد و فهمید که بقیه دارند پشت سرش نماز می خوانند با سرعت زیاد و طوری که کسی متوجه نشود ، صحنه را ترک کرد . بچه هایی که پشت سرش بودند ، وقتی متوجه شدند رکوع خیلی طولانی شده ، یکی یکی ایستادند و دیدند امام جماعت ندارند .
درست بفرستید
از صدا و سیما آمده بودند تا با بچه ها مصاحبه کنند و برای مردم پخش کنند . هر کس از مشکلات می گفت و این که چه قدر یاری خداوند و امام زمان و اهل بیت به رزمنده ها در حل این مشکلات مشهود است . نوبت به همسنگر ما رسید ، خبرنگار میکروفون را جلوی دهانش برد و گفت : خودتان را معرفی کنید و اگر حرفی یا پیامی دارید ، بفرمایید . این رفیق ما سینه اش را صاف کرد ، سرش را بالا گرفت و با اخم و بدون مقدمه گفت : این چه وضعی است ؟ چرا این کاغذ دور کمپوت ها را از قوطی جدا می کنید ؟ آخر ما باید بدونیم چه می خوریم ، یا نه ؟ کمپوت آلبالو می خواهیم ، کنسرو لوبیا در می آید . رب گوجه فرنگی می خواهیم ، کمپوت گلابی در می آید . آخر ما چه خاکی بر سرمان بریزیم ؟ به این ملت شهیدپرور بگویید ؛ حالا که می فرستید ، درست بفرستید ؛ این قدر ما را حرص ندهید . [ سه شنبه 88/10/22 ] [ 10:15 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
دائیش تلفن زد و گفت: حسین تیکه پاره رو تخت بیمارستان افتاده ، شما همینطور نشستین !؟ گفتم : نه ، خودش تماس گرفته ، گفته : دستش یه خراش کوچیک برداشته ، پانسمان می کنه میاد . گفت : چی رو پانسمان می کنه ؟ می گم دستش قطع شده . همان شب رفتیم بیمارستان ،به دستش نگاه کردم، گفتم:این خراش کوچیکه ؟! خدید وگفت: دستم قطع شده ، سرم که قطع نشده . [ چهارشنبه 88/10/16 ] [ 1:14 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
منبع : وبلاگ قافله شهدا http://www.qafeleh.ir/ مصاحبه با همسر شهید سید مجتبی علمدار از نحوه آشناییتان با شهید علمدار بگویید. [ شنبه 88/10/12 ] [ 10:56 عصر ] [ سعید(یک بجا مانده) ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : صالحون] [Weblog Themes By : salehon.ir] |