• وبلاگ : شلمچه
  • يادداشت : شهيد گمنام
  • نظرات : 8 خصوصي ، 52 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    بنام حضرت دوست!

    عرض ادب واحترام!

    هر شهيد گمنام نشانه اي از يك خانواده منتظر ، نشان ازيك مادر چشم به راه و نشان از يك انتظار بي پايان.

    هر شهيد گمنام نشان از يك تاريخ هشت ساله است، دفاعي طولاني و استقامتي مردانه.

    به همه سرداران (گمنام)!

    قبل آنكه بيايي، بي‌شمار كبوتر سپيد روي ديوارهاي آهني شهر منتظر آمدنتان بودند. به هواي تو پر كشيده‌اند. ديده‌اي همه به صف مي‌پرند؟ اينجا چهارراه شهدا است. اينجا همه به هم مي‌رسيم، عده‌ايي زودتر و عده‌اي ديرتر و شايد هم عده‌اي اصلا نرسند.

    يادت هست آن شب؟ شب عمليات روي آن سنگر خاكي در پاييزي كه يادم نيست چه سالي بود. رفتنت را باور كردم. فقط آنجا كه هستي دروغكي به ستاره‌ها بگو كه اين مجنون جامونده هم دارد قد مي‌كشد.

    سردار! چشمان برهنه‌ام رمز شب عمليات را تكرار مي‌كنند و عجيب باران مي‌بارد. خيس شدم مرا به نام بخوان تا اين سايه‌هاي پشت سرم مرا رها كنند. سردار، استخوان پاره‌هايت در گلويم زخمي شبيه غزل با طعم سيب مي‌شوند، راستي عجيب بوي سيب مي‌آيد...

    سردار، با خودم فكر مي‌كنم هميشه ارتفاع زخم‌هايت از نگاه من بلندتر است.

    سردار نفسم سنگين است. پلكت را نبند، چشم كه مي‌بندي من سردم مي‌شود و هيچ خورشيدي، اينجا مرا گرم نمي‌كند. چشم كه مي‌بندي ستاره‌ها همه خاموش مي‌شوند. چشمانت را باز كن،بخند... كاش من هم شهيد مي‌شدم.

    سردار بخند و نگاهم كن تا بغضم راه فرار پيدا كند، تا قاصدك‌هاي فريادم به دوردست‌ها برسد. نگاه كن اين خيابان به كجا منتهي مي‌شود؟. آن سرش حرم است. يادت هست روز آخر كه مي‌رفتي، برگشتي سلام دادي به آقا و خداحافظي نكردي. مي‌دانستي كه دوباره برمي‌گردي؟ قبول نيست بايد به من هم مي‌گفتي. بي‌انصافي است. ولي اشكالي ندارد تمام لحظه‌هاي انتظار آمدنت فداي يك تار مويي كه اكنون اينجاست، داخل تابوت.

    حالا كه آمده‌اي بمان براي دلم كه من عجيب شرجي‌ام امروز ... حالا كه آمده‌اي بخند تا بهاري ممكن شود در اين زمهرير سرد زمستان و باراني برهنه اتفاق بيفتد.

    سردار حس مي‌كني؟ بوي رازقي مي‌آيد، بوي طوبي، بوي سوسن، بابونه، و بهار... ولي هيچ مي‌داني اينجا تنها رازقي‌ها به سنگر پشت نكرده‌اند، گاهي تمام بودن‌ها به سنگرها پشت مي‌كنند... بايد خاكريز بزنم تا چشمان شعله ريزت را نشمارند ... تا كمتر خجالت بكشند از هرم نگاهت...

    ..... حاجي جان با اين پست آخر ما رو بردي تو تو شلمچه سال 65 امروز درست يكماه از آغاز عمليات كربلاي 4 گذشت .عملياتي كه بيشترين شهيد گمنام را به ارمغان آورد .خوش به حالشان

    خدا خيرت بده حاجي

    امــا ســلام

    سيد امير