شب هايمان به قدر نشسته
...
دل چاک مي خورد و
اشک بهانه ي تابيدن مي يابد..
ميان خون راهي کشيده اند که همين روزها به غروب مي رسد!
فانوس بياوريد
کسي سياهي را به خدا مي رساند..