بنام خدا
من نامه ام را كه قبلا در وبلاگم نوشته بودم اينجا مي نويسم
به ياد اوكه از شيميايي شدن در بيمارستان بستري بود و من از عكس و مطالبي كه در سايتي در موردشون نوشته شده بود با ايشان نجوا مي كردم
....
از پس تصوير ها بوي تو را جستجو مي کردم
يادت هست زانو زدم در کنار بستر بيماريت و نگاهم را به نگاه دوخته به آن سوي شيشه ات وصل کردم؟
از تو بوي خدا را استشمام مي کردم و تو مرا تا خدا بردي
با تو نفس کشيدم و با دردهايت درد
درد با تو عجب معني پيدا کرد .....آنچنان که به خود باليد
درد را تو چگونه معنا کردي؟
انسانهاي درد کشيده زيادند اما تو کجا و آنها کجا
از تو بوي خدا به مشام مي رسيد
درد تو با عشق آميخته بود
پر از ايمان بودي
پر از يقين
براي بهبودت که دعا مي کردند ...