اي خدا!امشب دلم باراني است باز شمشير قلم طوفاني است
اي خدا امشب گرفتار تبم غرق مهتابم،شكسته در شبم
شب رسيد وچشم هايم خسته اند بند و زنجيري به پايم بسته اند
باز كن ،زنجير غم را اي خدا ! محو كن،تصوير غم را اي خدا!
كوله باري دارم از عرفان و بغض چفيه و سجاده وقرآن وبغض
كوله باري دارم ازآلاله ها يك سبد شيون ،صفي از ناله ها
اي خدا اين نااميدي را ببخش روسياه موسپيدي را ببخش
رو سپيدان از كنارم رفته اند لاله رويان از بهارم رفته اند