نيايش هاي شهيد چمران
آرزو داشتم كه تجلي صفات خدايي را در همه جا و همه كس ببينم جمال و جلال و كمال و علم و خلاقيت و عشق و محبت و اخلاص و انسانيت را در مدار زندگي بيابم
آرزو داشتم چه آرزوهاي دور و دراز چه آرزوهاي طلايي كه احساس مي كنم همه اش خاك شده
اكنون نااميد و دلشكسته دست از آرزو برداشته ام و تسليم قضا و قدر شده ام
خوش دارم از همه چيز و همه كس دل ببرم و جز خدا انيسي و همراهي نداشته باشم
خوش دارم كه زمين زيراندازم و آسمان بلند رو اندازم باشد و از زندگي و تعلقات آن آزاد گردم
خوش دارم كه مرا بسوزانند و خاكسترم را به باد بسپارند تا حتي قبري در اين زمين اشغال نكنم
خوش دارم هيچ كس مرا نشناسد هيچ كس از غمها و دردهايم آگاهي نداشته باشد هيچ كس از راز و نيازهاي شبانه ام نفهمد هيچ كس اشكهاي سوزانم را در نيمه هاي شب نبيند هيچ كس به من محبت نكند هيچ كس به من توجه ننمايد
جز خدا كسي را نداشته باشم جز خدا با كسي راز و نياز نكنم جز خدا انيسي نداشته باشم جز خدا به كسي پناه نبرم
مي خواستم از زير بار مسئوليت بگريزم مسئوليت تحمل درد و غم تنهايي مي خواستم كه درد را با معجزه عشق به لذت تبديل كنم مي خواستم انيسي خدايي بييابم و تنهايي خود را در وجود او به عبادت بپردازم مي خواستم قلب شكسته ام را به او بگشايم و او با پنجه هاي لطيف رحمتش بر شكستگي هاي قلبم مرحم بگذارد مي خواستم اشك را كه عصاره وجود من است تقديمش كنم و او با سر زلفش ديدگان اشك آلودم را پاك كند
اي خداي بزرگ آنچنان عشق خود را در دل ما جايگزين كن كه جايي براي ديگري نماند آنچنان روح ما را تسخير نما كه هواي ديگري نكند آنچنان همه هستي ما را از وجود خود پر كن كه از همه كس و از همه چيز بي نياز باشيم.
آنقدر به ما معرفت ده كه جز تو كسي را نپرستيم آنقدر به ما عزت ده تا در برابر هيچ طاغوتي به زمين نيفتيم آنقدر به ما شجاغت ده كه در مقابل هيچ ظالمي تسليم نشويم
خدايا!مرا ببرـ
خسته شده ام-
قلب شكسته ام قابل التيام نيست
اقيانوسي از شكست آتشفشاني از درد آسماني از تنهايي مرا احاطه كرده است روح حساسم را كسي درك نمي كند و من نمي خواهم هرگز نمي خواهم كسي مرا درك كند ابدا انتظار ندارم كه با كسي راز دل بگشايم
سوخته ام مرده ام دل شكسته ام پژمرده ام
بگذار از دنيا بگذرم بگذار دنيا را سه طلاقه كنم بگذار از همه خوبيها و لذت ها و پيروزيها و اميدها و آرزوها بگذرم
خدايا به سوي تو مي آيم من متعلق به توام من زاده توام من امر توام من عشق توام من درد توام
تو مرا كفايت مي كني بگذار از همه چيز ببرم حتي از زيبايي حتي از غروب آ فتاب حتي از نغمه پرندگان حتي از موج دريا حتي از نغمه اسرارآميز ستاره سحر
مرا بس است همين تجربه هاي تلخ همين لذات كثيف همين آرزوهاي خاكي همين خواستنيهاي زود گذرهمين خوشيهاي پر درد
خدايا تو زيبايي را خلق كردي و در غروب آفتاب مخرجي براي تسهيل دردها و غم ها و انتقال آنها به زيبايي و عرفان و در طلوع صبح حيات و نشاط و عظمت و مبارزه و زيبايي در غروب
خدايا تو را شكر مي كنم كه در زيبايي غروب جاذبه اي خدايي گذاشتي كه روح انسان را از زمين خاكي جدا كند و دردها و غم ها را به زيبايي و عرفان مبدل نمايد و تحمل شكنجه ها و مصيبتهاي روزانه را آسان كن
د خدايا!خود را به تو مي سپريم تا در ميان طوفانها از ميان گردابهاي خطر ما را راهنمايي كني با نور ايمان ما را روشن نمايي با آتش عشق خود خواهيها و ناپاكيهاي وجود ما را بسوزاني
خدايا!ما را ببخش از گناهاني كه ما را احاطه كرده و خود از آن آگاهي نداريم گناهاني كه مي كنيم و با هزار قدرت عقل توجيه مي كنيم و خود از بدي آن آگاهي نداريم
خدايا !تو آنقدر به من رحمت كرده آنچنان مرا مورد عنايت خود قرار داده اي كه من از وجود خود شرم مي كنم خجالت مي كشم كه در مقابلت بايستم و خود را كوچكتر از آن مي بينم كه در جواب اينهمه بزرگواري و پروردگاري تو را شكر كنم و تشكر را نيز نقصي و اهانتي به ساحت مقدست مي دانم
خدايا تنهايم گفتني هاي زياد بر دلم موج ميزند ولي قلب محرمي ندارم كه برايش بازگو كنم غمها و دردها بر دلم انباشته ميشود ولي كسي نست كه آنها را شماره كند مدام در آتش سوزان ميسوزم هر كس كه به من نزديك شود وجودش به آتش كشيده مي شود قلب شكسته و ديوانه مرا كسي تحمل نمي كند روح سركش و بلندپرواز مرا كسي همراهي نمي نمايد
اينست زندگي من اينست سرنوشت اينست آنچه خداي بزرگ بر من مقدر كرده است من نيز عاشقانه ومتواضعانه تسليم اراده اويم و جز اين چيزي نمي خواهم
اي اشك مقدس! سلام خالصانه مرا بپذير.
تو اي اشك! عصاره ئ وجودي.تو آتشفشان قلب سوزاني كه مي جوشي و مي سوزي و در ديدگاه انسان به عالم وجود قدم ميگذاري اي اشك ! اي انيس شبهاي تار من اي آنكه در اوج صعود به سوي معراج مرا همراهي كردي اي آنكه در سخت ترين دردها و كشنده ترين غم ها قلب مجروحم را تسكين بخشيده اي اي آنكه وجودم را تطهير كردي و مثل طفلي معصوم از گناهان پاكم نمودي اي آنكه مرا ذوب كردي و كيميا صفت وجود خاكيم را به خدا رساندي اي آنكه مرا نيست كردي از خود خواهي و خودبيني نجاتم دادي مرا به مرحله فنا رساندي كه جز خدا نبينم و جز خدا نگويم و جز خدا نخواهم
آنجا كه آتش عشق و محبت در دلم موج مي زند و قطرات اشك كه شيرازه حيات من است بر صورتم مي غلطد مي خواهم او لطف آنرا درك كند و از زيبايي آن اشك لذت ببرد خدايا! آتقدر به ما قدرت تحمل ده كه اگراز زمين و آسمان رگبار دشمني و باران تهمت ببارد در ايمان خالصانه ما به تو خللي وارد نشود و در اميد بي پايان ما به رحمت تو لكه سياهي ننشيند