• وبلاگ : شلمچه
  • يادداشت : لاله رُخان ...
  • نظرات : 11 خصوصي ، 99 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    اين يه شعر از مجموعه اشعار ابولفضل سپهر هست.خيلي طولانيه ولي دوست دارم بخونيدش.

    يه شب كنار سنگر/زير سقف آسمون.

    مياي پيش رفيقت/تو اون گلوله بارون.

    با اينكه زخمي شده/برات خالي مي بنده

    مي گه من كه چيزيم نيست/درد مي كشه مي خنده.

    چفيه رو برمي داري/زخم اونو مي بندي

    با چشماي پر از اشك/تو هم به اون مي خندي

    انگاري كه مي دوني/ديگه داره مي په

    دلت مي گه كه گلچين/داره اونو مي بره.

    زل مي زني تو چشاش/با سوز و آه و با شرم

    بهش مي گي داداش جون/فدات بشم دمت گرم

    مي زني زير گريه/اونم تو آغوشته

    تو حلقه ي دستاته/سرش روي دوشته

    چون اجل معلق/يكدفعه يه خمپاره

    هزار تا بذر تركش/ توي تنش مي كاره

    يهو جلو چشاتو/شره ي خون مي گيره

    برادر صيغه ايت/تو بغلت مي ميره

    هيچ مي دوني چجوري/يواش يواش و كم كم

    راوي يك خبر شي/يك خبر پر از غم؟

    به همسر رفيقت/كه صاحب پسر شد

    بري بگه كه بچه/يتيم و بي پدر شد

    اول مي گي نترسين/پاهاش گلوله خورده

    چند روز بستريه/زخمي شده نمرده

    زل مي زنه تو چشات/قلبتو مي سوزونه

    يتيمي بچه شو/از تو چشات مي خونه........

    ببخشيد طولاني شد.

    التماس دعا