به نام خدا
هر وقت به وب شما ميام كيف مي كنم انگار تو جبهه ميام خيلي قشنگه.
سلام
همه ي مطالب شما قشنگند و آدم با هيچ كلمه و جمله اي نميتونه ازتون تشكر كنه .
اميد به اين كه بتونيم پاسخگوي شهدا باشيم ،حد اقل در مودر اعمال خودمون .
يا لطيف
==============================================
امام حسن مجتبي (عليه السلام) فرمود: اى فرزند آدم! نسبت به محرّمات الهى عفيف و پاكدامن باش تا عابد و بنده خدا باشى. راضى باش بر آنچه كه خداوند سبحان برايت تقسيم و مقدّر نموده است، تا هميشه غنى و بى نياز باشى. نسبت به همسايگان، دوستان و همنشينان خود نيكى و احسان نما تا مسلمان محسوب شوى. با افراد (مختلف) آنچنان بر خورد كن كه انتظار دارى ديگران همانگونه با تو بر خورد نمايند.
به روزيم
منتظر حضور سبز شما
در پناه کريم اهل بيت
يا حق امام حسن مجتبي ع پشت وپناه تون
سلام فوق العاده بود...ان شاالله ياد بگيري و اگر ياد گرفتيم،عمل كنيم...
ملتمس دعا
بنام خدا
عرض سلام و خسته نباشيد
ممنون از مطالبتون.
ولي من هنوز در عكس پست قبلي موندم با هواي زيارت مزار شهيد...
التماس دعا دارم
سلام دوست خوبم
از حضور گرمتون در وبلاگ غروب شلمچه ممنونيم
دوست دارم از مطالب زيباتون نيز وقتي ميايد به وبلاگ خودتون يعني غروب شلمچه برامون بنويسيد
نجوا با شهدا و هر انچه مي خواهد دل تنگت با شهدا
دوست دارم قسمت نظرات برامون بنويسي هم براي من هم براي ساير دوستان تا اونجا نيز با حضور شما دوستان خوبم پربارتر بشه
بايادي از كرخه به روزيم
منتظر حضور و نجواي سبزتون با شهدا هستيم
خاطره دوم :
ااااااااااا مگه نگفتم نيا بالا.
اگر يك بار ديگر ببينمت مي زنم تو گوشت . مرد سرش را انداخت پايين و از اتاق خلبان رفت بيرون.
چند لحظه بعد خلبان گوشي ار روي گوشش برداشت و به من نگاه كرد و گفت : از تيمسار پذيرايي كن
رنگم پريد وقتي فهميدم ايشان تيمسار بابايي بودند
دويدم بيرون وبين مسافران پيدايش كردم صورتم را بردم جلو گفتم تيمسار، جان مادرت بزن توي گوشم
تيمسار گفت
برادر من كه هستم كه شما را بزنم
از من اصرا روطلب بخشش و از او تواضع .
به علي مريدش شدم.
خاطره اول:
دايي عباس با ناراحتي امد خانه كه چرا به وضع لباسهاي عباس رسيدگي نمي كنيد. اسمش رو جز
دانش آموزان فقير نوشته اند. دايي اش را مي برم سر كمد عباس و لباس هاي نو را نشانش مي دهم
تعجب مي كند
اما عباس جواب مي دهد : در مدرسه شاگرداني هستندكه وضع مالي خوبي ندارند.
من نمي خواهم با پوشيدن اين لباس ها به آنها فخر فورشي كنم. بگذريم از اينكه هميشه مي گفت
اول براي خواهران و برادرانم بخريد بعداً براي من.
بگذار سرشک ديده خون گردد...دل راهي وادي جنون گردد
بگذار نفس به سينه بفشارم...تا شرح غمش به ناله بنگارم
اي ياد تو درد صبح و شام ما...بر روح بزرگ تو سلام ما
خورشيد بلند اشيان بودي...سردار سپاه عاشقان بودي
اي لاله ي داغديده بابايي... اي همسفر سپيده بابايي
بودي تو هميشه يار مظلومان...پيوسته بودي کنار ما
افسوس که از ميان ما رفتي...چون نور ز ديدگان ما رفتي
فرياد خدا.خدا.خدا کردي...پرواز به عرش کبريا کردي
ماييم هميشه داغدار تو ...در سينه ي ما بود مزار تو
اي طاير پرشکسته بابايي...خورشيد به خون نشسته بابايي
اسطوره عشق و شور و ايماني...قرباني روز عيد قرباني
چون هست به سوي ما نگاه تو...همواره دهيم ادامه راه تو
كاش مي شد احساسم را به زبان مي آوردم ولي افسوس افسوس... آهنگتون واقعا زيباست منو بيشتر بيتاب كرد
كاش ميشد رفت و عشق را در انجا لمس كرد و گريست .........
سلام خسته نباشيد وبلاگ قشنگي داريد يكي از آرزوهاي منه كه به شلمچه برم دعا كنيد خيلي دلتنگم .......
به ما هم سر بزنيد خوشحال ميشيم.