السلام عليک يا ابالفضل العباس
ام البنين چه ميكني؟ اين نوزاد كيست؟ كه دور سر حسين ميگرداني، چقدر زيبا و پر فروغ است؟ ام البنين تو از احوال همسرت علي آگاهي، چرا به بازوان اين نوزاد خيره شده است؟ تو هم همان چيزي را حدس ميزني كه حسن و حسين و زينب حدس ميزنند؟ مولا چه ميگويد؟ هذا ذخيره الحسين يعني چه؟ ام البنين جاي نگراني نيست، دستان فرزند تو ايرادي ندارد، علي براي چيز ديگري گريه ميكند، شايد براي روز مبادا! اولين كلامي كه به نوزادت آموختهاي چيست؟ مامان، بابا؟ يا، حسين؟ براي چه حسين؟ نگو! ميدانم، براي روز مبادا! چه زيباست، نوزاد در آغوش زينب آرام گرفته، زينب جان تو از احساست بگو؟ خوشحالي؟ تو، تو ديگر اشك نريز مگر قد و بالاي اين نوزاد چه عيبي دارد؟ ببين چه رشيد است، لبخند بزن! نكند تو هم نگاهت خيره به روز مبادا است؟ اينقدر خيره به چشمانش نگاه نكنيد، چشمانش چشمه جوشان آفتاب است، ببينيد چه درخششي دارد، نافذ و بيهمتا! ببينيد بين شما بيشتر به حسين نگاه ميكند! اين از باب روز مبادا است! آخه او هم نگران است. خدايا اين نوزاد چه ميخواهد بگويد، همه خيره به او نگاه ميكنند و او خيره به لبهاي حسين، نكند بين چشمان او و لبهاي حسين ارتباطي باشد! حسين جان تو ديگر بخند ذخيره روز مبادايت آمد، كسي كه امانتدار طراوت لبهاي توست! مادرش به او گفته تو را برادر صدا نكند، اما او نگهبان و ساقي خيمههاي توست. همبازي علي اصغر، آرام كننده رقيه، معلم قاسم، رفيق علي اكبر، لبخند بزن عباس آمد. او غيرت الله است، او عباس است و عباس بي همتاست!
****************
آب ملتمسانه به دور قبر عباس علمدار طواف ميكند آب شرمنده روي عباس است عطش گرما نامردي دركمين بزدلي در پناه نخلي تيري در چله كمان هراس از پرتاب تير وحشت از ديدن نگاه با جذبه عباس صداي جيرجيرخم شدن دو سوي كمان... واي خداي من چه شد بر عباس ابن علي چه گذشت تيري دوباره واي خدا جان هدف رساندن آب به خيمگاه است هر چه سريعتر و تا جان در بدن باقي مانده تيري ديگر مشك پاره شد و ..... تيري ديگر اي تير با چه رويي به چشمان نازنين عباس رو در رو شدي عمودآهن و ... زيارت مادر و فراموشي زخم نبرد دامن گشوده شده مادر پسرم يا اخا درياب عباست را پشت خميده برادر از اين داغ عمود خيمه عباس را چرا؟ مگر عباس هم... آري عب