بيا که بي تو به عشقم دروغ مي بندند
بيا که سخت به اين انتظار مي خندند
در اين زمانه که « زخم زبان زدن» هنر است
بيا ببين که رفيقان ، همه هنرمندند
چقدر مردم اين شهر بي خيال تواند
و از نبودنت انگار شاد و خرسندند
جماعتي که به ظاهر نماز مي خوانند
ولي به وقت خودش منکر خداوندند
چقدر تک تک اين نامه هاي چشم به راه
به نامه هاي همان کوفيان همانندند
بيا و يوسف کنعانِ من خودت بنگر
براي اينکه نيايي چه چاه ها کندند …
اللهم عجل الوليک الفرج